سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۴
به چشم ِ خویش دیدم در بیابان
که آهسته سَبَق بُرد از شتابان
سمند ِ بادپای از تک فرو ماند
شتربان همچنان آهسته میراند
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵
چون نداری کمال ِ فضل آن به
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان فضیحه کند،
جوز ِ بیمغز را سبکساری
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵
هر که تأمل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب
یا سخن آرای چو مردم به هوش
یا بنشین چون حیوانان خموش
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵
خری را ابلهی تعلیم میداد
بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم
حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی؟
در این سودا بترس از لوم ِ لایم
نیاموزد بهایم از تو گفتار
[...]
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۶
چون در آید مِه از تویی به سخن
گرچه به دانی، اعتراض مکن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۷
گر نشیند فرشتهای با دیو
وحشت آموزد و خیانت و ریو
از بدان نیکویی نیاموزی
نکند گرگ پوستین دوزی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۰
بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۱
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۲
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیدهست پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۳
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی کنی به سر با قوچ
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۴
جنگ و زورآوری مکن با مست
پیش سرپنجه در بغل نه دست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۵
سایه پرورده را چه طاقت آن
که رود با مبارزان به قتال
سست بازو به جهل میفکند
پنجه با مرد آهنین چنگال
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۶
کند هر آینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۷
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معدهٔ سنگی شبی ز دلتنگی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸
خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی
به دولت تو گنه میکند به انبازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسپندان
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۹
سنگ بر دست و مار سر بر سنگ
خیره رایی بود قیاس و درنگ
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۰
نیک سهل است زنده بی جان کرد
کشته را باز زنده نتوان کرد
شرط عقل است صبر تیرانداز
که چو رفت از کمان نیاید باز
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱
نه عجب گر فرو رود نَفَسَش
عندلیبی غُراب هم قفسش
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱
گر هنرمند از اوباش جفایی بیند
تا دلِ خویش نیازارد و در هم نشود
سنگِ بد گوهر اگر کاسه زرّین بشکست
قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود