گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۴ - در غزل است

 

سرمایه ای است سنگین؛ زلف تو دلبری را

پیرایه«ای است» نیکو چشمت ستمگری را

تا روی تو پری دید؛ از شرم آن نهان شد

از بهر این نبیند؛ هیچ آدمی پری را

از خنده تو شاید؛ گر جوهری بگرید

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۵ - در غزل است

 

زلف تو دین مرد دینی برد

رویت آب حریر چینی برد

لعبت دیده قوامی را

صورت تو بلاله چینی برد

عارض لاله رنگ گل فامت

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۶ - در غزل واشارت بمدح حسن ابوالعمید است

 

جانا دل من تو را مرید است

روی تو مرا هزار عید است

آن را که تو شاهدی نگارا

بی شک دانم که او شهید است

در هجر و وصالت غم است و شادی

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۷ - در غزل و اشارت باسم خواجه علی ضراب است

 

بپیچ سنبل اندر تاب داری

میان نرگس اندر خواب داری

دل از عشق تو چون قندیل دارم

که روی از حسن چون محراب داری

دلم بیتاب گشت و دیده پرآب

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۸ - در غزل واشارت باسم خواجه اوحد است

 

ز عشق تو کشیدم گرد دل سد

نهادم در میان سینه مسند

به مسند در نشین فرمان همی ران

که دارد حسن تو ملک مؤید

نشان خال تو بر روی رنگین

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۹ - در غزل است

 

هر کو چو تو دلستان ندارد

خورشید شکر فشان ندارد

از دست غم عشق تو جانا

آن جان ببرد که جان ندارد

مشکی که ز شب پدید گردد

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۰ - در غزل است

 

تا کرده ام ای دوست به عشق تو تولا

شد رنج و بلای دلم آن قامت و بالا

شایند تو را جان و روان بنده و چاکر

زیبند تو را حور و پری خادم و مولا

با طلعت میگونی و با دولت میمون

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۱ - در غزل واشاره به مدح نوشروان نامی است

 

ای دل به جان و مال خر گر بوسه جانان خری

هر چون که بفروشد به تو بیعش بکن کارزان خری

مشک از دو زلف یار بر؛ تا عنبر از کودک بری

بوس از لب معشوق خر؛ تا گوهر از نادان خری

از عارض دلبر طلب؛ در گلستان عشق گل

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۲ - در غزل است

 

معشوق و بهار و باغ و باده

بادا همه را خدای داده

خوش باشد باغ و سبزه خاصه

باحوروشی پری نژاده

جانا سوی باغ کی خرامی

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۳ - در غزل است

 

عاشق خوش طبع با معشوق شیرین خوش خورد

بی دلی باید که تا با دلبری دلکش خورد

جام زرین بر نشاط درج یاقوتین دهد

تیر مشکین از کمان خوب عنبر فش خورد

باده چون آب و آتش دلبری چون ماه و مهر

[...]

قوامی رازی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode