گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - قصیده

 

خسرو بدار ملک جم ایوان تازه کرد

در هشت خلد مملکه بستان تازه کرد

کیخسرو تهمتن بر زال سیستان

در ملک نیم روز شبستان تازه کرد

این کعبه را که سد سکندر حریم اوست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در تهنیت ولادت فرزند اخستان شاه

 

صبح چو کام قنینه خنده برآورد

کام قنینه چو صبح لعل‌تر آورد

کاس بخندید کز نشاط سحر گاه

کوس بشارت نوای کاسه‌گر آورد

چار زبان رباب دوش به مجلس

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع

 

آن مه نو بین که آفتاب برآورد

غنچهٔ گل بین که نوبهار درآورد

از افق صلب شاه بین که مه نو

آمد و عید جلال بر اثر آورد

ماه نو از فلک به منزل نه ماه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - دربارهٔ بیماری خود

 

عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد

درد کهن بارگیر خویشتن آورد

تب زده لرزم چو آفتاب همه شب

دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد

تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در ستایش عز الدوله

 

دست درافشان چو زی تیغ درفشان آورد

نسر گردون را به خوان تیغ مهمان آورد

گرز او در قلعهٔ البرز زلزال افکند

چتر او در قبهٔ افلاک نقصان آورد

گر نبات از دست راد او نما یابد همی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در ستایش اتابک اعظم مظفر الدین قزل ارسلان عثمان بن ایلدگز

 

صبح چون زلف شب براندازد

مرغ صبح از طرب پراندازد

کرکس شب غراب وار از حلق

بیضهٔ آتشین براندازد

کرتهٔ فستقی بدرد چرخ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - مطلع دوم

 

دل به سودای تو سر اندازد

سر ز عشقت کله براندازد

چون تو هر هفت کرده آیی حور

بر تو هر هفت زیور اندازد

به تو وزلف کافرت ماند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - قصیده

 

منتظری تا ز روزگار چه خیزد

عقل بخندد کز انتظار چه خیزد

جز رصدان سیه سپید نشاندن

بر ره جان‌ها ز روزگار چه خیزد

بیش ز تاراج باز عمر سیه سر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - قصیده

 

تشنهٔ دل به آب می‌نرسد

دیده جز بر سراب می‌نرسد

قصهٔ درد من رسید به تو

چون بخوانی جواب می‌نرسد

روی چون آب کرده‌ام پر چین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در رثاء امام محمد بن یحیی و حادثهٔ حبس سنجر در فتنهٔ غز

 

آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد

و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد

سرو سعادت از تف خذلان زگال گشت

و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد

از سیل اشک بر سر طوفان واقعه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - قصیده

 

خوی فلک بین که چه ناپاک شد

طبع جهان بین که چه غمناک شد

آخر گیتی است نشانی بدانک

دفتر دل‌ها ز وفا پاک شد

سینهٔ ما کورهٔ آهنگر است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در رثاء زوجهٔ خود

 

دیر خبر یافتی که یار تو گم شد

جام جم از دست اختیار تو گم شد

خیز دلا شمع برکن از تف سینه

آن مه نو جوی کز دیار تو گم شد

حاصل عمر تو بود یک ورق کام

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - قصیده

 

ای دل، به سرِ مویی، آزاد نخواهی شد.

مویی شُدیَ انْدَر غَم، هم، شاد نخواهی شد.

در عافیت آبادت از رخنه درآمد غم،

پس رخنه چنان گشتی کآباد نخواهی شد.

پولاد بسی دیدم، کو آب شُدَ ازْ آتش،

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در ستایش رکن الدین محمد بن عبد الرحمن طغان یزک

 

جام طرب کش که صبح کام برآمد

خندهٔ صبح از دهان جام برآمد

صبح فلک بین که بر موافقت جام

دم زد و بوی میش ز کام برآمد

مهرهٔ شادی نشست و ششدره برخاست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - وقتی او را از رفتن به خراسان منع می‌کردند مشتاقانه این قصیدهٔ را سرود

 

چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند

عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند

نیست بستان خراسان را چون من مرغی

مرغم آوخ سوی بستان شدنم نگذارند

گنج درها نتوان برد به بازار عراق

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - قصیده

 

لطف ملک العرش به من سایه برافکند

تا بر دل گم بوده مرا کرد خداوند

دل گفت له الحمد که بگذشتم از آن خوف

جان گفت له الفضل که وارستم ازین بند

چون کار دلم ساخته شد ساختم از خود

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - قصیده

 

بس بس ای طالع خاقانی چند

چند چندش به بلا داری بند

جو به جو راز دلش دانستی

که به یک نان جوین شد خرسند

مدوانش که دوانیدن تو

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - این قصیدهٔ را در جواب امام مجد الدین سروده و به مدح شاه اخستان پایان داده است

 

الصبوح ای دل که جان خواهم فشاند

دست هستی بر جهان خواهم فشاند

پیش مرغان سر کوی مغان

دانهٔ دل رایگان خواهم فشاند

دیده می‌پالای و گیتی خاک پای

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در رثاء خانوادهٔ خود

 

دردا که دل نماند و بر او نام درد ماند

وز یار یادگار دلم یاد کرد ماند

بر شاخ عمر برق گذشت و خزان رسید

یک نیمه زو سیاه و دگر نیمه زرد ماند

بر نخل بخت و گلبن امیدم ای دریغ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در شکایت از روزگار

 

به فلک تخته در ندوخته‌اند

چشم خورشید بر ندوخته‌اند

کوه را در هوا نداشته‌اند

شمس را بر قمر ندوخته‌اند

دیده بانان بام عالم را

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۲
sunny dark_mode