×
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱
غنچه را نیست جز این علت خونین جگری
که کند پردهٔ آن پاره نسیم سحری
ایکه از عیب کسان پرده دری در خود بین
آن چه عیب است که باشد بتر از پردهدری
گر زنی لاف هنر عیب کسان کمتر جوی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲
چه باک خار وجودم شد ار فنای گلی
زهی شرافت خاری که شد فدای گلی
به شاخسار جنان بود آشیانهٔ من
مرا در این چمن آورد مدعای گلی
چه جای نغمه در این بوستان پرخس و خار
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳
اگر که لقمه ربایی ز خوان خاموشی
چو لقمه خویش کنی در دهان خاموشی
جهان و هرچه در آنهست حرف خواهی دید
مقام گیری اگر در جهان خاموشی
مکان بکنج خموشی گزین که بتوانی
[...]