گنجور

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱

 

غم عشق تو ای حور پریزاد

ز غم‌های جهانم کرد آزاد

چه غم از خاطرت رفتم و لیکن

غمت ما را نخواهد رفت از یاد

به اهل درد، خوبان را سری نیست

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

یقین ما به خیال و گمان نمی‌گردد

گمان آن مکنیدش که آن نمی‌گردد

به غیر نقش توام در نظر نمی‌آید

به غیر نام توام بر زبان نمی‌گردد

ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

کمر تا کی بخونم آن بت نامهربان بندد

که باشم من که بر خونم چنان سروی میان بندد

شوم قربان دمی صد ره کمان ابروانش را

هلال ابرویم هر گه، که ترکش بر میان بندد

تراوش میکند راز غمش از هر بن مویم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

سرم سودا دلم پروا ندارد

صباحم شب، شبم فردا ندارد

دلم در هیچ جا الفت نگیرد

سرم با هیچکس سودا ندارد

ز هر جا هر که خواهد، گو بجویش

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

روی تو که رنگ از رخ گلهای چمن برد

هوش از سر و طاقت ز دل و تاب و توان برد

جز فتنه و آشوب ندانست دگر هیچ

چشمت که ز مردم سخن آورد، ز من بُرد

ار سوخت ز خود بلبل و افروخت ز خود گل

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

نمیاید چو از دل بر زبان درد

ز دل بیرون کنم خود گو چسان درد

نهم از درد تو تا میتوان داغ

کشم از داغ تو تا میتوان درد

اگر این است راحتها، همان رنج

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

جائی که به طاعات مباهات توان کرد

محراب صنم قبلهٔ حاجات توان کرد

من روی به کعبه نهم از خاک در تو

از کعبه اگر رو به خرابات توان کرد

چون روح قدس در طلب زندهٔ شوقم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

صبا هر گاه وصف آن پری کرد

همه آفاق مهر و مشتری کرد

بدست آورده بودم دامنش را

و لیکن طالع خشکم تری کرد

دلم برد و رهم بست و سرم داد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

گر نقاب از رخ آن صنم گیرد

ماه و خورشید را عدم گیرد

ور به بتخانه پرتو اندازد

بتکده رونق حرم گیرد

گر دو دست از دو دیده بر گیرم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

به من آن مه دگر امشب نسازد

گل نازک به تاب و تب نسازد

بغیر از من چنین یا رب نسوزد

بغیر از تو چنین، یا رب نسازد

از آن تار است این عالم بچشمم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

سرم بالش تنم مفرش بسوزد

به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد

از آن پنهان نمٰایم آتش خویش

که میترسم دل آتش بسوزد

ز گریه سوختم یا رب که دیدست

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲

 

حیف که اوقات ما تمام هبا شد

عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد

ما حصلی خود نداشت غیر ندامت

حیف ز عمری که صرف مهر و وفا شد

آنکه جمٰال تو دید بی دل و دین گشت

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

در روی تو دل به ما نمیمٰاند

در راه تو سر ز پا نمیمٰاند

برقع ز جمٰال اگر براندازی

یک خرقهٔ پارسا نمیمٰاند

گر جلوه چنین کنی تو، یک زاهد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

مرا نه سر نه سامان آفریدند

پریشانم به سامان آفریدند

نه دستم از گریبان واگرفتند

نه در دستم گریبان آفریدند

نه دردم را طبیبان چاره کردند

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

ای کاش که سجاده به زنار فروشند

این طایفه دین چند به دینار فروشند

حق از طرف برهمنان است که امروز

صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند

ترسم که به خاکستر گلخن نستانند

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

مگر شور عشقت ز طغیان نشیند

که بحر سر شکم ز طوفان نشیند

مگر بر کنار است زان روی زلفش

که پیوسته چون من پریشان نشیند

عجب بادهٔ خوشگواریست عشقت

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

شب دوشم جمالی در نظر بود

کزو هر ذره خورشید دگر بود

تأمل در رخش چندانکه کردم

ملاحت از ملاحت، بیشتر بود

سحر آشفته دیدم شام زلفش

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

شورش دوشین ما از می و ساغر نبود

هیچ هوائی به جز وصل تو در سر نبود

داروی بیهوشیم مایه بی‌جوشیم

ساقی دیگر نداد، مطرب دیگر نبود

نیک و بد کائنات بر محک دل زدیم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹

 

چه خواهی ز دفتر تو ای خاک بر سر

چو خشت است بالین و خاکست بر سر

کجا رفت تاج و نگین سلیمان

کجا رفت باد و بروت سکندر

شد افسار سرگشتگی تا قیامت

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

آن برو رویست یا نور است یا قرص قمر

آن لب لعل است یا جانست یا تنگ شکر

طاق ابرویست یا مهراب دل یا ماه نو

نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر

آن قد و بالاست یا سرو سهی یا شاخ گل

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode