آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
بگویم ار ز غم عشق داستانی را
چو خویش واله و شیدا کنم جهانی را
به بوی آنکه شوم طعمه سگان درش
نهفتهام به بدن مشت استخوانی را
نمانده است تمیزی میانه من و غیر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
گر این کرشمه بود آن نگار ترسا را
سزد که سجده کنم بعد از این کلیسا را
کشانکشان ز حرم شیخ را به دیر آرد
دهد چه تاب خم طرهٔ چلیپا را
به حی چه جلوه کند با جمال جانافزا
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
نمیدانم چه افغانست در گلشن هزاران را
که غیر از رنگ و بویی نیست ایام بهاران را
چو گل هر ساعتی در دست گلچینی به گلزاری
دلا سنجیدی و دیدی وفای گلعذاران را
به زاری لاله را از خاک بیرون با دل خونین
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
هر که ببازار عشق آرد جنس وفا
من شومش مشتری جان دهمش دربها
گر تو درآئی بدیر کعبه مقبل شود
ور تو روی از حرم کعبه فتد از صفا
آخرت ای کعبه نیست خون ذبیحی قول
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
عین درمان شمرد عاشق بیماری را
که طلبکار تو عزت شمرد خواری را
که شَهِ عشق حیات از لب جانان دارد
دردمندت بخرد بستر بیماری را
هرکه در مصر دلش پرتو یوسف باشد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
زلف جادو بگسلاند حلقهٔ زنجیر را
عاقلان دیوانهام کو چارهٔ تدبیر را
تا که پیران عشق میورزند با این نوجوان
من نمیگویم دگر عیب جوان و پیر را
از کمان چرخ تیری کآید از شصت قضا
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
هر که را حرفتی و عشق بود پیشه ما
شیر را خانه به نی برق بود بیشه ما
از پس مرگ زند شاخه ام از میکده سر
کاندرین باغ بجا ماده بسی ریشه ما
غیر عکس تو نیفتاد در آیینه دل
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
ساقی بده آن جوهر یاقوت نسب را
مطرب بنواراست کن آن ساز طرب را
افسر دگر از سردی خون برگ و پی
گرمی بده از آتش سیاله عصب را
از آن آب که از کوثر و تسنیم بر درنگ
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
ای از شکنج زلف تو بر پای دل زنجیرها
بگسسته تار طرهات عقد همه تدبیرها
در پیشهٔ عشق ار رسی بینی عجایبها بسی
کآنجا به صید شیرها آموخته نخجیرها
زاهد بنه سبحه ز کف زنّار بربند از شعف
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
مدعی پنداشتی دور از در جانان مرا
دور شد تن لیک مانده پیش جانان جان مرا
با صبا هر صبحدم آیم به طوف کوی دوست
چشم اگر داری بجو در خاک آن ایوان مرا
بشنوی گر هر سحر بانگ جرس از غافله
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
عشق بعقل بارها کرده کارزارها
کرده از او فرارها داده باو قرارها
عقل چو بختی اشتران عشق بر اوست ساربان
برده از او قطارها کره از او مهارها
در غم آن عقیق لب از دل و دیده روز و شب
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
داده دو ترک تو صلا باز سپاه ناز را
تا که بخاک و خون کشد عاشق نو نیاز را
آهوی دشت عشق را شیر اسیر دام شد
صعوه کوه تو درد سینه شاهباز را
طایف کعبه بنگرد گر بحریم معنوی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
ای بلبل شوریده بکن تازه نفس را
شکرانه که بشکسته ی امروز قفس را
زاهد بچمن آمد و بلبل بفغان گفت
این بوی ریا چیست که بربست نفس را
جستند رقیبان زنوا محمل لیلی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
خبر از حی مگر آورده کسی مجنون را
که گشوده بره قافله جوی خون را
از پی پرسش دل سلسله موئی آمد
تا که زنجیر فرستاد دگر مجنون را
گریه از کشته شدن نیست از آن میگریم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
ای رفته و نشناخته قدر دل ما را
باز آی که مردیم زهجر تو خدا را
هر روزه جفا کردی و گفتی که وفا بود
طفلی زوفا فرق نکردی تو جفا را
گردد بجفای تو گرفتار ادیبت
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
کیست که مژده آورد زان مه نوسفر مرا
یا که خبر بیاورد زاندل در بدر مرا
تا که زمصر مرحمت رحم بچون منی کن
همره کاروان کند پیرهن پسر مرا
تا که شده است مشتعل تازه بهارم الحذر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
که بر زلف سنبل زد این تابها
که داد به گلبرگ این آبها
که افکند پرتو به آتشکده
که ابرو نموده به محرابها
که سودا به زلف نکویان نهاد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
بیا ساقی شراب خوشگواری کردهام پیدا
شراب خوشگوار بیخماری کردهام پیدا
ز رنج باده دوشین حریف ار دردسر دارد
به میخانه حریف میگساری کردهام پیدا
شکست ار تار مطرب یا که مزمارش نمیخواند
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
با رخ تو مقابله کرده ام آفتاب را
تافت ولیک روز کی بیش نداشت تاب را
ای خم زلف اندکی زانمه رو کناره کن
با تو که گفت ای سیه پرده شو آفتاب را
مدرس عشقرا بس است آیت قامت بتان
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
مطرب به رقص آوردهای آن لعبت طناز را
گو زهره بشکن در فلک از رشک امشب ساز را
در بزم اگر تو شاهدی زاهد گذارد زاهدی
آری برقص از بیخودی صوفی شاهدباز را
بینند گر آهو بچین از تیر صیدش میکنند
[...]