گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه اخستان

 

بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی

وز نیم کشت غمزه‌اش قربان تازه بینی

یک سو فکن دو زلفش و ایمانت تازه گردان

کاندر حجاب کفرش ایمان تازه بینی

پروانهٔ غمش را هر دم به خون خلقی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - در تهنیت عید و مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان بن منوچهر بن فریدون

 

چون صبح‌دم عید کند نافه گشائی

بگشای سر خم که کند صبح نمائی

آن جام صدف ده که بخندد چو رخ صبح

چون صبح نمود آن صدف غالیه سائی

در خمکده زن نقب که در طاق فلک صبح

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴ - مطلع دوم

 

جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی

دل روی نمایت دهم ار روی نمائی

سر نعل بهای سم اسبت کنم آن روز

کائی به کمین دل من ران بگشائی

دل جای تو شد، خواه روی خواه نشینی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۲ - این قطعه را در جواب قصیدهٔ رشید وطواط گفته است

 

ز گفتهٔ تو بجوشید طبع خاقانی

جواب داد به انصاف اگرچه دید ستم

که گر به ذکر تو دیگر قلم بگردانم

پس این زبان چو تیغم به تیغ باد قلم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۱ - در مرثیهٔ اهل بیت خود

 

بر درد دل دوا چه بود تا من آن کنم

گویند صبر کن، نه همانا من آن کنم

درد فراق را به دکان طبیب عشق

بیرون ز صبر چیست مداوا، من آن کنم

گوئی زبان صبر چه گوید در این حدیث

[...]

خاقانی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode