رخ خوبان نه من از چشم خطا می‌بینم

به خدادر رُخِشان نور خدا می‌بینم

جام دیگر بده ای ساقی مستم که هنوز

جام از باده، می از جام، جدا می‌بینم

کیست آن شاهد پری رخسار

که نماید ز هر طرف دیدار

همه جویای او و او همراه

همه سرمست او و او هشیار

گاه پنهان به خلوت واعظ

[...]

اعتباراتست ای دل هرچه بینی غیرذاتش

راست خواهی اعتباری نیست اندر اعتباری

امروز بر یقین و گمانم ز عمر خویش

دانم که چند رفت و ندانم که چند ماند

طوطی جان مست مستان گشته است

محو یاد شکرستان گشته است

گرنه آن شکرستانش جاذب است

او کجا شکرستان را طالب است

چون نپوید ذرّهٔ خوار حقیر

[...]

ساقی وارسته زکل جز خدا

جام می‌ات هادی راه هدا

کوثر باقیم عنایت نما

روی دلم سوی هدایت نما

تا به هدایت رخ جان آورم

[...]

ای آنکه تویی شبان و عالم رمه شد

گفتار تو ختم گفته‌های همه شد

مانند کتاب حق که شد ختم به ناس

ابیات تو این کتاب را خاتمه شد