گنجور

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

زان روز که شد بنای این نه طارم

بس دور زد آسمان و گردید انجم

تا یک در بی‌نظیر آمد به وجود

وان در یگانه کیست مریم خانم

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

من از همه عشاق تو مغموم‌ترم

وز جمله شهیدان تو مظلوم‌ترم

فریاد که من از همه دیدار تو را

مشتاق‌ترم وز همه محروم‌ترم

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

در دهر چه غم ز بینوایی دارم

در کوی تو چون ره گدایی دارم

بیگانه شوند گر ز من خلق چه باک

چون با سگ کویت آشنایی دارم

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

این گل که به چشم نیک و بد خارم ازو

رسوا شدهٔ کوچه و بازارم ازو

من می‌خواهم که دست ازو بردارم

دل نگذارد که دست بردارم ازو

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

هر گل که شمیم مشکبار آید ازو

بی‌روی تو خاصیت خار آید ازو

جانی که گرامی‌تر از آن چیزی نیست

ای جان جهان بی تو چکار آید ازو

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

بر روی زمین نه کار یک کس دلخواه

کار همه کس ز آسمان ناله و آه

کاری چو زمین و آسمان نگشایند

بس دیدن خاک تیره و دود سیاه

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳

 

این ریخته خون من و صد همچو منی

هر لحظه جدا ساختی جانی ز تنی

عذرت چه بود چو روز محشر بینی

بر دامن خویش دست خونین کفنی

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴

 

ای خواجه که نان به زیردستان ندهی

جان گیری و نان در عوض جان ندهی

شرمت بادا که زیردستان ضعیف

از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

افسوس که از همنفسان نیست کسی

وز عمر گرانمایه نمانده است بسی

دردا که نشد به کام دل یک لحظه

با همنفسی بر آرم از دل نفسی

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶

 

هرچند که گلچهره و سیمین بدنی

حیف از تو ولی که شمع هر انجمنی

ای یار وفادار اگر یار منی

با غیر مگو حرفی و مشنو سخنی

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او

 

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رَهَت، هم‌ این و هم‌ آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن ز دست تو مشکل

[...]

هاتف اصفهانی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode