گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست

بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست

این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی

این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست

من بودم و دل بود و کناری و فراغی

[...]

وحشی بافقی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

ابری به نظر آمد و برقی ز میان جست

صد فتنه به هر مرحله از خواب گران جست

انگیخت از آن ظلمت و پرتو تن و جانی

وز پرده برون آمد و در خانه جان جست

آسوده ز آفات به هم ساخته بودیم

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
sunny dark_mode