گنجور

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۹

 

آن دیده که دیدن تو بودی کارش

از گریه تباه می‌شود مگذارش

وان دل که بتو بود همه بازارش

در حلقهٔ زلف توست نیکو دارش

مهستی گنجوی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۰

 

ای دیده، خیال روی چون گلنارش

برخود زدی از چشم فرو مگذارش

وی دل تو سرطرۀ عنبر بارش

نیک آوردی بدست ، محکم دارش

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
sunny dark_mode