گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

قومی به هوای حج در قطع بیابان‌ها

جمعی ز نشاط می در طوف گلستان‌ها

وین طایفه دیگر با داغ غمت فارغ

هم از طرب این‌ها هم از طلب آن‌ها

تا دل به تو شد بسته وز غیر تو بگسسته

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

ای از تو به خون دل رنگین چو گلم دامان

برد از دل من داغت سودای گل اندامان

رویت ز نظر پنهان وز وصف جمالت پر

هم زاویه خاصان هم انجمن عامان

نوشند می گلگون ریزند ز مژگان خون

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

در وقت گل ای بلبل فریاد بسی داری

خوش وقت تو کز هرگل فریادرسی داری

از قافله لیلی گر واپسی ای مجنون

این بس که به گوش از وی بانگ جرسی داری

از کوی وی ای زاهد مایل سوی فردوسی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

از روی تو بر مصحف چون نور فتد ماها

از طره مشکینت خوانیم دراو طاها

جامی
 
 
sunny dark_mode