گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - مشتاق رضای حق

 

دوشینه به ره دیدم خندان و غزلخوانش

گیسوی عبیرآگین رخسار خوی افشانش

هرجا که دلی، چون صید، در دام سر زلفش

هرجا که سری، چون گوی، اندر خم چوگانش

شمشاد به شرم اندر پیش قد دلجویش

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - نقطه پرگار

 

ای یوسف جان تا کی، در چاه تنی پنهان

برخیز و تماشا کن عشرتکده کنعان

ای طایر جان بگسل این رشته ز پای دل

تا موطن اصلی گیر پرواز از این زندان

افتاده در این غربت، دور از وطنی تا کی

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode