خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۰
آن رفت که میل دل من سوی شما بود
شب تا بسحر خوابگهم کوی شما بود
آن رفت که پیوسته ام از روی عبادت
محراب روان گوشه ی ابروی شما بود
آن رفت که شمع دل من در شب حیرت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۱
مشنو که چراغ دل من روی تو نبود
یا میل من سوخته دل سوی تو نبود
مشنو که هر آنکش خبر از عالم جانست
آئینه جان رخ دلجوی تو نبود
مشنو که سر زلف عروسان بهاری
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۳
درد من دلخسته بدرمان که رساند
کار من بیچاره بسامان که رساند
از ذره حدیثی بر خورشید که گوید
وز مصر نسیمی سوی کنعان که رساند
دل را نظری از رخ دلدار که بخشد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۴
هر نسخه که در وصف خط یار نویسند
باید که سوادش بشب تار نویسند
در چین صفت جعد سمن سای نگارین
هر نیمشب از نافه ی تاتار نویسند
ای بس که چو من خاک شوم قصه دردم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۷
مستم ز در خانهٔ خمار برآرید
و آشفته و شوریده به بازار برآرید
چون سِرّ اناالحق ز منِ سوخته شد فاش
زنجیرکشانم به سر دار برآرید
یا دادم از آن چرخ سیهروی بخواهید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۰
معلوم نگردد سخن عشق بتقریر
کایات مودت نبود قابل تفسیر
مرغان چمن را بسحر همنفسی نیست
در فصل بهاران بجز از ناله شبگیر
زینگونه چو از درد بمردیم چه درمان
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۶
ای پیر مغان شربتم از دُرد مغان آر
وز درد من خسته مغانرا بفغان آر
چون ره بحریم حرم کعبه ندارم
رختم بسر کوی خرابات مغان آر
مخمور دل افروخته را قوت روان بخش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۲
ای دل مکن انکار و از این کار میندیش
وررانک در این کاری از انکار میندیش
در کام نهنگان شو و کامی بکف آور
چون یار بدست آید از غیار میندیش
با شوق حرم سرمکش از تیغ حرامی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۷
چون آتش خور شعله زد از شیشه ی شفاف
در آب معقد فکن آن آتش نشّاف
گر باد صبا مشک نسیمست عجب نیست
کآهوی شب افتاد کنون نافه اش از ناف
منعم مکن ای محتسب از باده که صوفی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۸
شمیم باغ بهشتست یا نسیم عراق
که گشت زنده ز انفاس او دل مشتاق
برون ز خامه که او هم زبان بود ما را
که دستگیر تواند شد از سر اشفاق
ترا بقتل احبّا مؤاخذت نکنند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۹
ای سرو خرامنده ی بستان حقایق
آزاد شو از سبزه ی این سبز حدائق
بر گلبن ایجاد توئی غنچه ی خندان
در گلشن ابداع توئی برگ شقائق
منزلگه انس تو سراپرده ی قدسست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸۷
هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل
نرگس نکند خواب خوش از غلغل بلبل
ای خادم یاقوت لب لعل تو لؤلؤ
وی هندوی ریحان خط سبز تو سنبل
تا کی کند آن غمزه ی عاشق کش معلول
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۶
داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم
وز مستی و بیخویشتنی عار نداریم
ما را نه ز دین آر بشارت نه ز دینار
کاندیشه ز دین و غم دینار نداریم
تا منزل ما کوی خرابات مغان شد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۷
تا چند بشادی می غمهای تو نوشم
از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم
عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۹
تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران
گل را چه محل پیش رخ لاله عذاران
هر یار که دور از رخ یاران بدهد جان
از دل نرود تا ابدش حسرت یاران
منعم مکن از صحبت احباب که بلبل
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۰
ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن
وز بهر من دلشده عزم سفری کن
چون بلبل سودازده راه چمنی گیر
چون طوطی شوریده هوای شکری کن
فرهاد صفت روی به صحرا نه و چون سیل
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۸۰
پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی
ور اهل دلی بر در دلدار فرود آی
ور می طلبی خون دل خسته ی فرهاد
چون کبک هوا گیر و بکهسار فرود آی
ای باد صبا بهر دل خسته ی یاران
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۸۲
ای روضه ی رضوان ز سر کوی تو بابی
وی چشمه ی کوثر ز لب لعل تو آبی
شبهاست که از حسرت روی تو نیاید
در دیده ی بیدار من دلشده خوابی
مرغ دلم افتاد بدام سر زلفت
[...]