گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

هرگز نبود خلق فرختار چو تو حور

مانا که ترا رضوان بوده است فرختار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

حوری که فروشنده او رضوان باشد

او را نسزد جز ملک راد خریدار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

بونصر محمد که برادی و بمردی

چون حاتم طائی بود و حیدر کرار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

تا زنده اعدا و برازنده اقران

سازنده احرار و نوازنده زوار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

بر ناصح او مار زبون تر بود از مور

بر حاسد او مور قوی تر بود از مار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

با دانش و با رامش و با بخشش او خلق

دورند ز درویشی و بدکیشی و تیمار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

ای پیشه تو ملک بداندیش گرفتن

واندیشه تو تیزتر از گنبد دوار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

از تیغ تو زنهار همی خواهد پروین

وز دست تو فریاد همی دارد دینار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

بی هیبت تو نیست در آفاق دیاری

بیرون نتواند شدن آرام ز دیار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

شد کار شود ز آب سخای تو چو جیحون

جیحون شود از آتش خشم تو چو شد کار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

در بزم همه لفظ تو آگنده بدانش

در رزم همه قول توالنار ولاالعار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

هر روز ز نوبر تو پدید آید فری

امروز به ازدی بود امسال به از پار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

نادیده هنرهای تو گفتن بتعجب

چون بنگری اندر تو بود پاک پدیدار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

گر مدح تو صد سال کسی گوید بدروغ

چون نیک ببینند نبایدش ستغفار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

تو بحر بزرگی و دروغی که بگویند

از بحر بگفتار بود راست بکردار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

مؤمن چو بکین تو کمر بندد یکروز

جاوید بود با کمر کین تو در نار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

چون کافر زنار بمهر تو ببندد

از نار رها داردش آن بستن زنار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

چون نار بسوزاند کین تو تن خصم

وز غم دل و جانش کند آگنده پر از نار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

سرخ است هر آن می که بیاد تو شود نوش

زرد است هر آن زر که ز کف تو شود خوار

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

آباد بر آن خد و بر آن کف زرافشان

آباد بر آن روی و بر آن دو لب میخوار

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode