گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۰

 

آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش

از خون جگر سوختگان است شرابش

بیهوشیش از کاوش دل باز ندارد

چشمی که بود شوخ چو مژگان رگ خوابش

این لنگر تمکین که به خود حسن سپرده است

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode