گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

در عشق تو یک کار مرا ساز و نسق نیست

خون میخورم از غصه و سامان نطق نیست

آمد بفذلک ز غمت دفتر عمرم

گر ما بقئی هست به جز یک دو ورق نیست

چشمم مه رخسار تو را باز مبیناد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

خیزید و می آرید که هنگام بهار است

رخسار عروسان چمن همچو نگار است

آن شاخ که بُد عور، کنون مُلحَم‌پوش است

و آن دشت که بُد ساده، کنون سرّ عذار است

در دامن گلزار، صبا مدخنه‌سوز است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

هنگامه ی خورشید ز رخسار تو بشکست

بازارچه سرو ز رفتار تو بشکست

هر تعبیه لطف که در تازه گلی بود

قدرش زرخ زر تو برتار تو بشکست

هر رونق و ناموس که هر لعل و گهرداشت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

روزی که جفاهای تو بر یاد من آید

دل نوش کند غصه و از خویشتن آید

چون صفّ بلا، راست کنی از سر تسلیم

مرد آن بود آری، که نه کمتر ززن آید

گر تیغ بیالاید عشقت بمن این فخر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

آنرا که چنان سلسله ها بافته باشد

هر سلسله زندان دلی تافته باشد

هرجا که بجوئید زجانهای عزیزان

در هر شکن آرامگهی یافته باشد

صد بار بگفتم مکن ای دل مرو آنجا

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

هر محتشمی پایه عشق تو ندارد

هر پر جگری تاب عتاب تو نیارد

زودا که شود در خم چوگان بلاگوی

آن سر که سرش ناخن سودای تو یارد

در باغ امل عشق تو پاداش اجل شد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

هرغم که دهد عشق تو من خار ندارم

بی تو علم الله که جز این کار ندارم

دور از شب زلفین تو مرگ دل من باد

آنروز، کش از درد تو، تیمار ندارم

از عشق تو خوارم، نه که خود عزم من آنست

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

از نو، رقمی بر دل درویش کشیدم

خط، بر خرد عافیت اندیش کشیدم

سودای تونا خوانده درآمد ز درجان

در خانه دلی بود مرا، پیش کشیدم

تا راز تو در سرخی رخساره بپوشم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

ای مرهم هر سینه مجروح لب تو

فرسوده قدم های دلم در طلب تو

گُم کرد سر رشته تدبیر دلم باز

در طره ی سر گمشده بلعجب تو

چون تار طراز است شب و روز تن من

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

در کار تو از دست بشد عهد جوانی

من سوخته زین غصه، نماندم، تو بمانی

با آنکه من از عشق تو رسوای جهانم

هم راضیم اندی، که تو زیبای جهانی

رحم آر، چو دیدی که منم این نه، حبیبم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

دلا آن به که با جان در نبندی

مرا با دلبر دیگر نبندی

رهی آنگه که این جا نیست شاید

که پایت درد باشد سر نبندی

ز باطل دعوی خود شرم داری

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
sunny dark_mode