عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۱
هم درد توام مایهٔ درمان بودست
هم شوق توام زندگی جان بودست
تعظیم تو در دلم فراوان بودست
اما سگِ نفسم نه بفرمان بودست
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۲
یا رب! برهان زنفس دشمن صفتم
ره بیرون ده زین تن گلخن صفتم
دل خستگیم نگر که بس خسته دلم
مردانگیم ده که بسی زن صفتم
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۳
تا چند تنم پردهٔ بیچارگیم
تا کی نوشم شربت غمخوارگیم
وقت است که دست گیریم تا برهم
کز پای درافتادهٔ یکبارگیم
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۴
چون جملهٔ راه، کاروان من و تست
هر جا که سیاهیییست زان من و تست
پس پردهٔ من مدر که هر جرم که رفت
سرّیست که در پرده میان من و تست
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۵
کو دل که بلای روزگارِ تو کشد
کو جان که عقوبتِ شمارِ تو کشد
من ننگِ زنان مستحاضه شدهام
کو گردنِ امردان که بارِ تو کشد
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۶
یا رب به حجاب زین جهانم نبری
جز با ایمان به مرگ جانم نبری
جاروبِ درِ تو از محاسن کردم
تا دردوزخ موی کشانم نبری
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۷
میآیم و با دلی سیه میآیم
سرگشته و افتاده ز ره میآیم
ای پاک! ز آلودگیم پاکی ده!
کالوده به انواع گنه میآیم
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۸
یا رب چو مرا ز نفسِ خود سود نبود
و او نیز ز من به هیچ خشنود نبود
زین سگ برهان مرا درین عمرِ دراز
یک دم که رضای تو در آن بود نبود
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۹
ای هفت زمین و آسمانها ز تو پُر
چون مینشود کام و زبانها ز تو پُر
ای زندگی دلم روا میداری
من دست تهی، هر دو جهانها ز تو پُر
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۱۰
گر من زگنه توبه کنم بسیاری
تا تو ندهی توبه، نیم بر کاری
گر نیکم و گر بدم مسلمان توام
از کافرِ نفسم برهان یکباری
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۱۱
نه در بتری نه در بهی میمیرم
نه مبتدی ونه منتهی میمیرم
در من نگر،ای هر دو جهان خاکِ درت
کز هر دوجهان، دست تهی میمیرم