گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

 

یک چند بدام عشق بودم بگداز

باز این دلم آن گداز می جوید باز

با این دل عشق بستۀ صحبت ساز

عیشیست مرا تیره و کاریست دراز

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲

 

یک ره که گرفت خصم بدخواهی ساز

وافگند میان ما دو تن هجر دراز

خود با دلک خویش بپیوندم باز

دانم که مرا زمن ندارد کس باز

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

 

ای چون هستی برده دل من بهوس

چون بنشینم غم فراق تو نه بس

گر چون هستی بدستت آرم زین پس

پنهان کنمت چو نیستی از همه کس

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

 

چون بی تو زنم بیاد مهر تو نفس

گویم پس ازین دروغ بی معنی بس

بی مایه چو خاشاکم و بی قدر چو خس

گر دوست تر از تو در جهان دارم کس

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۵

 

یک چند بعزتم نمودی وسواس

سفتی جگر مرا بدرد الماس

من کشته و از توام نه مزد و نه سپاس

بیرحمی خویش را ازین گیر قیاس

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

جان زخم سر زلف تو گرداند ریش

دل زان دو لب لعل تو می باید عیش

تا تیره نکردی ، ای نگار ، از لب خویش

یاقوت که به بود بها دارد بیش

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

ناگاه همی زدم من ، ای شمع و چراغ

از شهر بباغ با دلی پر غم و داغ

باغ ار چه بود جای تماشا و فراغ

دوزخ بود ، ای نگار ، بی روی تو باغ

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

تا ز ابر فراق تو ببارید تگرگ

بر شاخ امید ما نه بر ماند و نه برگ

دیدم نه باختیار خود هجر ترا

مردم نه باختیار خود بیند مرگ

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

از هیبت تو بریزد اندر صف جنگ

تیزی ز سنان ، زه از کمان ، پر ز خدنگ

از جود تو خیزد ، ای شه با فرهنگ

پیروزه زکان ، در ز صدف ، لعل ز سنگ

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل

بر تارک خورشید نهی پای محل

مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل

جاوید رقم ز دست بر لوح ازل

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال

لرزان کند اجزای زمین از زلزال

وز هیبت تیغ تو عدو را مه و سال

الماس رود بجای خون از قیفال

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

اندر خوبی ترا فزودست جمال

در فبضۀ آن کمان ابروی تو خال

از مشک ستاره ایست بر چرخ جلال

کز غالیه در دو ظرف دارد و هلال

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال

بر لوح قلم رفت بدین فرخ فال

ای خواجه ، بحرمت خدای متعال

کین فال که بنده زد ببینی امسال

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

با زور تو ، ای عالم احسان و کرم

بر رای تو موقوف شود شغل عجم

آن کس که کنون جست ز رای تو درم

در قبضۀ تدبیر تو بندد عالم

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

بر دیده خیال دوست بنگاشته ام

بس دیده بر این خیال بگماشته ام

در مرحله ای که بار برداشته ام

یک حوض ز خون دیده بگذاشته ام

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

در شهر هری عاشق زار تو منم

با عشق تو یار پایدار تو منم

خو کرده بجور بی شمار تو منم

بیچاره و در مانده بکار تو منم

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم

هر لحظه بشکل دگرت می بینم

هر بار که در دیدۀ دل می گذری

از بار دگر خوبترت می بینم

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

بر تیغ بلاهای تو تا پاک شوم

با زهر سخن های تو تریاک شوم

آن روز همی ز مهر تو پاک شوم

کز داغ جفاهای تو در خاک شوم

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

 

چون پیش دل این هجر بناکامه نهم

پروین ز سر شک دیده بر جامه نهم

در نامۀ تو چو دست بر خامه نهم

خواهم که دل اندر شکن نامه نهم

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

بیجادۀ لولوی تو سیم اندر میم

بازیدن عشق تو امید اندر بیم

سیم اندر سنگ باشد ، ای در یتیم

چون در بر تو دل چو سنگ اندر سیم

۲ بیت
ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۸