گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴

 

عالم بر رندان به مثل جام می است

ساقی و حریف و جام می جمله وی است

دریا و حباب و موج آبست بر ما

خود جام حباب خالی از آب کی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵

 

در باغ خلافت نبی چار به است

وان چار به لطف او دُرر بار به است

آن به که در اولست از آن چار به است

وان به که در آخر است از آن چار به است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶

 

دریاب و بیا که نازکانه سخنی است

دانستن این سخن برای چو منی است

در صورت و معنیش نظر کن به تمام

تا دریابی که یوسف و پیرهنی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷

 

این علم بدیع ما بیانی دگر است

وین جوهر علم ما ز کانی دگر است

ذوقی ندهد حکایت مخموران

سرمستان را ذوق و بیانی دگر است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸

 

گر یار غنا دهد غنا دوست تر است

ور فقر دهد فقر مرا دوست تر است

گر منع عطا کند من آن می خواهم

ور زانکه عطا دهد مرا دوست تر است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹

 

گم کردن و یافتن همه گردن تست

گر باطل و گر حق همه پروردن تست

گوئی صنم گم شده را یافته ام

این یافتن تو عین گم کردن تست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰

 

ذاتی که به نزد ما نه فرد است و نه جفت

دُریست که اندرین سخن نتوان سفت

چه جای من و تو که شناسیم او را

معلوم خود و عالم خود نتوان گفت

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱

 

ناخورده شراب ذوق آن نتوان یافت

آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت

این لذت عاشقی که ما یافته ایم

از سفره و لوت عاقلان نتوان یافت

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲

 

در آینه‌ای گرچه نماید غیرت

غیر تو ز آینه زداید غیرت

در خانهٔ دل که خلوت حضرت تست

غیرت نگذارد که درآید غیرت

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳

 

عشق آمد و عقل رخت بربست و برفت

آن عهد که بسته بود بشکست و برفت

چون دید که پادشه درآمد سرمست

بیچاره غلام زود برجست و برفت

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴

 

بی درد طریق حیدری نتوان یافت

بی کفر ره قلندری نتوان یافت

بی رنج فنا گنج بقا نتوان دید

در حضرت ما به سر ، سری نتوان یافت

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵

 

خوش آینه ایست مظهر و ذات و صفات

در وی غیری کجا نماید هیهات

هر ساغر می که ساقیم می بخشد

جامیست جهان نما پر از آب حیات

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶

 

از عالم کفر تا به دین یک نفس است

وز منزل شک تا به یقین یک نفس است

این یک نفس عزیز را خوار مدار

کاین حاصل عمر ما همین یک نفس است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷

 

صحبت با غیر اگر چه از بهر خداست

چون غیر بود در آن میان عین خطاست

بگذر تو ز غیر و باش همصحبت او

ور صحبت غیر بایدت عین خطاست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸

 

تا بر سر ما سایهٔ شاهنشه ماست

کونین غلام و چاکر درگه ماست

گلزار بهشت و حور خاک ره ماست

زیرا که برون کون منزلگه ماست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹

 

دریای محیط جرعهٔ ساغر ماست

عالم به تمام گوشهٔ کشور ماست

ما از سر زلف خویش سودا زده‌ایم

خوش سودایی که دائماً در سر ماست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰

 

میخانهٔ عشق او سرای دل ماست

وان دُردی درد دل دوای دل ماست

عالم به تمام جمله اسمای اله

پیدا شده است از برای دل ماست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱

 

دیدم رندی که سید رندان است

از هر دو جهان گذشته و رند آن است

او گنج بقاست گرچه در کنج فناست

پیداست به ما وز دو جهان پنهان است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲

 

آن عین که عین جملهٔ اعیان است

عینی است که آن حقیقت انسان است

در آینهٔ دیدهٔ ما بتوان دید

اما چه کنم ز چشم تو پنهان است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳

 

واصل به خودم عین وصالم این است

بر حال خودم همیشه حالم این است

در آینهٔ ذات مثالی دارم

تمثال جمال بی مثالم این است

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۸
sunny dark_mode