سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱
ای بزم ترا ساغر می مجمره سوز
هر روز ز ایام تو روز نوروز
از گلشن اقبال تو کان خرم باد
خورشید بود یک گل بستان افروز

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲
تا شد مه من سرو گلستان طبش
از لاله و گل پر است دامان طبش
روزی که خراب می کنی عالم را
ای گریه ی من، جان تو و جان طبش

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳
بر خواجه ببین و قامت و رفتارش
وان صعوه که شد بینی او منقارش
بالاپوش است در حقیقت او را
چون بال مگس، علاقه ی دستارش

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴
ای از کرم تو بخل دایم در تنگ
کجواج رود به راه، عذر تو چو لنگ
تا کی به خزانه ام دهی وعده ی زر؟
آتش به خزانه ی تو افتد چو تفنگ!

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
تا بلبل طبع دارد آهنگ غزل
تا دل خواند قصیده ی طول امل
باشد به بیاض گردن دشمن تو
شمشیر تو پیش مصرع تیغ اجل

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
باغی دارم همچو بهشت ای بلبل
باغی که بود غبار خاکش سنبل
باغی که کهن قلعه ی بنگاله ازو
شد قلعه ی قهقهه ز خندیدن گل

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۷
دارم ز غم تو صد فغان اندر دل
باری چو زمین و آسمان اندر دل
عشقی چو عتاب دشمنان اندر سر
مهری چو حساب دوستان اندر دل

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
تا افتادی ز صدر زین، ناشادم
از نسبت مرکب تو خصم بادم
می خواستم این الم مرا هم باشد
چون اسب نداشتم، ز پا افتادم!

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹
در عشق کجا دمی به عشرت بودم؟
دایم هدف تیر ملامت بودم
تیغش به سرم رسید و از پای گذشت
افسوس که سخت تیزدولت بودم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
ای شاخ گل این حسن قبولت نازم
طرز نگه چشم فضولت نازم
آهنگ سماع تو ز دف بیرون است
چون سرو به رقص بی اصولت نازم!

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱
از صحبت آن رشک ملک می ترسم
زخمم، ز ملاقات نمک می ترسم
یک خنده به کام دل نکردم هرگز
چون طفل دبستان ز فلک می ترسم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
ای حاصل دور سال و ماه عالم
وی سایه ی لطف تو پناه عالم
تا نام و نشان ز عید در عالم هست
درگاه تو باد عیدگاه عالم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳
خود را چه اسیر غم ایام کنم؟
رفتم که شراب عیش در جام کنم
گر دل ز برم رمید، من هم داغی
بر سینه بسوزم و دلش نام کنم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴
دستی به چمن دراز بر گل نکنم
تکلیف نوا به هیچ بلبل نکنم
هر گام افتم ز ضعف طالع صدجا
گر تکیه به دیوار توکل نکنم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵
نه دل که چو گل به پیش یاری داریم
نه جان که ازو امید کاری داریم
چون شیشه ی ساعت از سپهر ناساز
در سینه همین مشت غباری داریم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶
ما حاصل شاخسار خشکی داریم
گل نیست به دست، خار خشکی داریم
وصل تو گرانبهاست ای گوهر و ما
همچون دریا، کنار خشکی داریم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۷
ای آنکه ترا مدح و ثنا می گویم
نامت چوبرم، نام خدا می گویم
خواهم ز درت بار سفر بربندم
تا حال ثنا، کنون دعا می گویم

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸
آسوده نه ایم یک زمان از رفتن
اما نکنیم آه و فغان از رفتن
از سیر و سفر چه غم سبکروحان را
کی مانده شود آب روان از رفتن

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹
در وادی عشق، شعله خس پوش مکن
از زمزمه ی شوق فراموش مکن
بانگ خضر از برای گمراهی توست
گر گوش تو آواز کند، گوش مکن

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰
زان طرف کله چو کاکل آید بیرون
دود از دل شاخ سنبل آید بیرون
در هر چمنی که روی او گل باشد
از غنچه چو بیضه بلبل آید بیرون
