گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۱

 

هر شب مَی اشک خویشتن نوش کنم

چون مجمر از آتش جگر جوش کنم

با خامُشی اندر سخن آیم، لیکن

با تنهایی دست در آغوش کنم

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۲

 

من با تو نیامدم که صحرا بینم

یا بر لب جویی به هوس بنشینم

مقصود من آنست که تو لاله و گل

می چینی و من درد تو بر می چینم

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۳

 

من گوهر تو به قیمتی کم ندهم

خاک در تو به ملکت جم ندهم

درد تو به صد هزار مرهم ندهم

یک موی تو را به هر دو عالم ندهم

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۴

 

پیوسته به داغ آن کمان ابرویم

جز تیر پیامی نفرستد سویم

هر تیر که افکند ز خود دور چو من

آمد بر من، نشست در پهلویم

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۵

 

نرگس بشد و ابر بَرو شد گریان

گل آمد و باز گشت عالم خندان

ای نرگس رعنا که برفتی تو به خواب

بردار سر از خواب و ببین حال جهان

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۶

 

شد دیده به عشق رهنمون دل من

تا کرد پر از غصّه درون دل من

زنهار اگر دلم نماند روزی

از دیده طلب کنید خون دل من

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۷

 

شاها! خصمت چو تیره شد اختر او

تیغ تو فرو برد به گل گوهر او

لیکن حاسد هنوز در سر دارد

نامی باشد اگر ببرّی سر او

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۸

 

ای در نظرم جهان سیاه از غم تو

با درد تو می برم پناه از غم تو

بگرفت دمم غمت وگرنه ز دمی

در هر نفسی هزار آه از غم تو

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۹

 

ای باد! حدیث من نهانش می‌گو

درد دل من به صد زبانش می‌گو

می‌گو نه بدان سان که هلاکش [بکند]

می‌گو سخنی و در میانش می‌گو

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۵۰

 

ای لعل تو چاشنی به شکر داده

وی دندانت نظام گوهر داده

هر لحظه لبت به بوسه کاری از من

یک جان ستده هزار دیگر داده

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۵۱

 

آن کرّه که بد سبق ز گردون برده

اینک مسکین به پای آخر مرده

اسبان دگر به ماتم او هستند

پوشیده پلاس و کاه بر سر کرده

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۵۲

 

ای خواجه چو بر خود تو بدی نپسندی

بر خلق هم از روی خرد نپسندی

خواهی که کسی بر تو بدی نپسندد

برکس مپسندآنچه به خود نپسندی

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۵۳

 

زد شمع جهان بر دل من دی ناری

در سوز و گداز از آن شدم دیناری

گفتا: که به بی دلی شدی دیناری

گفتم که شدم بیدل و بی دین آری

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۵۴

 

ای یافته بر صدر کرم تمکینی

وی کام برآرنده هر مسکینی

من مدح تو می خوانم و تو فارغ از آن

احسان چو نمی کنی کم از تحسینی

۲ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳

 

ای آنکه کمان تست پنجاه منی

پنجاه بسی گیر و دو چندان باقی ست

۱ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹ - فاضل

 

صد را ز همه صدر افاضل بستان

پس فاضل خوان هر آنچه باقی ماند

۱ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۰

 

حقّا که عجب بی سر و پای است فلان

کاو بر سر و پای خویش جل می پوشد

۱ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۳ - خمر

 

ای خواجه خطیر مغز خر خوردی تو

کآویختی از گردن مرغی سرِخر

۱ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵

 

گفتم که چو دریاست گهرپرور میر

شک نیست که دریاست ولی خس پرور

۱ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۱

 

بابای ترا دو نیمه کن وان گاهی

دو چشم ورا بکن بنه در شکمش

۱ بیت
جلال عضد
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۴