گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۸
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱

 

خاکی دلم ای بت ز نهان بازفرست

خون آلود است همچنان باز فرست

در بازاری که جان ز من، دل ز تو بود

چون بیع به سر نرفت جان باز فرست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲

 

داغم به دل از دو گوهر نایاب است

کز وی جگرم کباب و دل در تاب است

می‌گویم اگر تاب شنیدن داری

فقدان شباب و فرقت احباب است

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

بر جان من از بار بلا چیست که نیست

بر فرق من از تیر قضا چیست که نیست

گویند تو را چیست که نالی شب و روز

از محنت روز و شب مرا چیست که نیست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

گر سایهٔ من گران بود در نظرت

من رفتم و سایه رفت و دل ماند برت

هم زحمت من ز سایهٔ من برخاست

هم زحمت سایهٔ من از خاک درت

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵

 

سلطان ز در قونیه فرمان رانده است

بر خاقانی در قبول افشانده است

سیمرغ که وارث سلیمان مانده است

شهباز سخن را به اجابت خوانده است

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶

 

بینی کله شاه که مه قوقهٔ اوست

گیتیش بگنجدی نگنجد در پوست

عفریت ستم زو که سلیمان نیروست

دربند چو کوزهٔ فقع بسته گلوست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷

 

چون سقف تو سایه نکند قاعده چیست

چون نان تو موری نخورد مائده چیست

چون منقطعان راه را نان ندهی

پس ز آمدن فید بگو فائده چیست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸

 

خاقانی را شکسته دیدی به درست

گفتی که ز چاره دست می‌باید شست

زان نقش که آبروی برباید جست

ما دست به آبروی شستیم نخست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹

 

نونو دلم از درد کهن ایمن نیست

و آن درد دلم که دیده‌ای ساکن نیست

می‌جویم بوی عافیت لیکن نیست

آسایشم آرزوست این ممکن نیست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

صبح شب برنائی من بوالعجب است

یک نیمه ازو روز و دگر نیمه شب است

دارم دم سرد و ترسم از موی سپید

این باد اگر برف نبارد عجب است

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

خاقانی اگر خرد سر ترا یار است

سیلی مزن و مخور که ناخوش کار است

زیرا سر هر کز خرد افسردار است

بر گردنش از زه گریبان عار است

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲

 

ملاح که بهر ماه من مهد آراست

گفتی کشتی مرا چو کشتی شد راست

چندان خبرم بود که او کشتی خواست

در آب نشست و آتش از من برخاست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳

 

تندی کنی و خیره کشیت آئین است

تو دیلمی و عادت دیلم این است

زوبینت ز نرگس سپر از نسرین است

پیرایهٔ دیلم سپر و زوبین است

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴

 

آن دل که ز دیده اشک خون راند رفت

و آن جان که وجود بر تو افشاند رفت

تن بی‌دل و جان راه تو نتواند رفت

اسبی که فکند سم کجا داند رفت

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵

 

در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست

عشاق تو را به دیده در خواب کجاست

خورشید ز غیرتت چنین می‌گوید

کز آتش تو بسوختم آب کجاست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶

 

مرغی که نوای درد راند عشق است

پیکی که زبان غیب داند عشق است

هستی که به نیستیت خواند عشق است

و آنچ از تو تو را باز رهاند عشق است

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷

 

عشق آمد و عقل رفت و منزل بگذاشت

غم رخت فرو نهاد و دل، دل برداشت

وصلی که در اندیشه نیارم پنداشت

نقشی است که آسمان هنوزش ننگاشت

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸

 

با یار سر انداختنم سود نداشت

در کار حیل ساختنم سود نداشت

کژ باخته‌ام بو که نمانم یکدست

هم ماندم و کژ باختنم سود نداشت

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹

 

از عشق لب تو بیش تیمارم نیست

که‌آلودهٔ لب‌هاست سزاوارم نیست

گر خود به مثل آب حیات است آن لب

چون خضر بدو رسید در کارم نیست

۲ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰

 

گرچه صنما همدم عیسی است دمت

روح القدسی‌، چگونه خوانم صنمت‌؟

چون موی شدم ز بس که بردم ستمت

مویی‌، مویی که موی مویم ز غمت

۲ بیت
خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۸
 
تعداد کل نتایج: ۳۵۱