سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
ای آن که مسیح آنچه مجمل دارد
از علم آن را دلت مفصل دارد
راضی شده ام باز به ضعف دل خویش
زین دردسری که قرص صندل دارد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
در صبر اگرچه دل رسایی دارد
با جور فلک چه آشنایی دارد
چون سنگ به او رسد، یقین می شکند
هرچند که شیشه مومیایی دارد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
بی تاب و تبم چو شمع تن می میرد
می میرم اگر آتش من می میرد
از آتش دوزخ دل ما را چه غم است
هندو ز برای سوختن می میرد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
دیگر به چمن نغمه ی مرغان سرشد
از خنده ی گل، ابر بهاری تر شد
از لاله و گلگشت چمن، همچو بهشت
عالم ز بهار، عالم دیگر شد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
درهم دلم از بودن شهر و ده شد
دلگیر ز وضع جمعه و شنبه شد
در سایه ی بخت تیره عمرم بگذشت
چون داغ که در زیر سیاهی به شد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
از شوق تو خون در دل گل می جوشد
شمع از هوست به سوختن می کوشد
از عکس گل روی تو دایم چون گل
آیینه لباس چهره ای می پوشد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
آن بلبل مستم که خروشم بردند
ذوق سخن از لب خموشم بردند
در عالم غفلتم عجب ذوقی بود
افسوس که آن پنبه ز گوشم بردند
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
الماس به زخم دل فگاران ریزند
سیماب به جام بی قراران ریزند
در موسم گل، قطره ی باران از ابر
اشکی ست که در وداع یاران ریزند
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
جمعی که به هند رانده از ایرانند
چلمرد در سرای سنبل خانند
کو مسهل حکمتی که این تیره دلان
چون خال سفید، عیب هندستانند
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
در خانه مرا نه بیم ماند و نه امید
نه قفل کنون به کار دارم، نه کلید
آزادم از اسباب تعلق کردی
چون دزد حنا، روی تو ای دزد سفید!
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱
ماییم درین گلشن پر بیم و امید
آشفته و تیره روز چون سایه ی بید
از قصه ی عشق، صرفه در خاموشی ست
به ز آنچه بگوییم، چه خواهیم شنید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
ای خواجه ترا چه پیرهن می باید؟
آن جسم کثیف را کفن می باید
از بهر اخ و تف تو چاه مبرز
چون چاه زنخ، پیش دهن می باید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳
در باغ، رخت چو سوی گل می آید
رنگی تازه به روی گل می آید
بلبل به بغل بود ترا هر ساعت
کز پیرهن تو بوی گل می آید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴
صبح است و نوای بلبلی می آید
زان طره نسیم سنبلی می آید
همچون مژه در دیده ی ما جا دارد
خاری که ازو بوی گلی می آید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵
هرکس در کینه زد، دل آزاری دید
از کرده ی خویشتن بسی خواری دید
نرمی ست علاج کینه ی سخت دلان
هموار شود سیل چو همواری دید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
عید است، دکان زهد را تخته کنید
چون آینه دلها همه یکلخته کنید
خواهید اگر لطیف و فربه گردد
زنهار بط شراب را اخته کنید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷
ای اهل سخن از کرمت شکرگزار
مثقال هنر پیش تمیزت خروار
در عهد تو سامان دگر یافت سخن
آری خرجش کم است و دخلش بسیار
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
چون چشم حسود است جهان برمن شور
آواره ی عالمم چو بیت مشهور
صبحم همه شام است، ولی شام فراق
روزم همه شب، ولی شب اول گور
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹
افسوس که از شورش این بحر خطیر
عاجز گردید ناخدای تدبیر
از موج به موج است گذارم، گویی
مورم که رهم فتاده بر روی حصیر
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰
غیر از تو، حریفان همه ای حضرت میر
یک جا شده ایم جمع چون شکر و شیر
افکنده بساط عشرتی و داریم
هریک بچه ای به بر، چو شطرنج کبیر