گنجور

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۱

 

گر میخواهی که وقت خودداری گوش

رنجی که به تو رسد مرنج و مخروش

گر هر دو جهان چو بحر آید در جوش

جمعیت خود به هر دو عالم مفروش

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۲

 

ای آن که تو یک نفس خوداندیش نیی

در پیش همی روی و در پیش نیی

بیرون شدهای ز خویش ودر جُستن دوست

او با تو همیشه و توبا خویش نیی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۳

 

بی فکر دلی که هست خرّم دارش

نقد دو جهان جمله مسلّم دارش

در هر که نماند هیچ اندیشه و درد

دریای حقیقت است محکم دارش

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۴

 

عمری که نه در حضور جان خواهد بود

گر سود کنی بسی زیان خواهد بود

یک لحظه حضور اگر از اینجا بُردی

جاوید همه عمرِ تو آن خواهد بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۵

 

گر یک سرِ موی سرِّ جانان بینی

هر درد که هست عینِ درمان بینی

یک قطره بگیر، خواه بد خواهی نیک

پس لازمِ آن باش، همه آن بینی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۶

 

گر مرد رهی، روی به فریادرس آر

پشت از سر صدق در هوا و هوس آر

چون نیست به جز یک نفست هر دو جهان

پس هر دوجهان خویش با یک نفس آر

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۷

 

تا با تو، تویی بود، کجا گیری تو

از کس سخنی به صدق نپذیری تو

هر لحظه که بیحضور او خواهی بود

کافر میری آن دم اگر میری تو

عطار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode