خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۲۰
آنکس که کمال عشق خود را بشناخت
معشوق ز ذوق عشق با عشق شناخت

خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۲۳
ای هر چه ترا مراد آن باید کرد
دیدار تو آفتاب جان باید کرد
گر کار برسم پاسبان باید کرد
جان در سر کار دوستان باید کرد

خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۲۴
بر آتش عشقت دل و جان عود کنم
جان بنده تست من همین سود کنم
چون پاک بسوزد آتش عشق تو جان
صد جان دگر به حیله موجود کنم

خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۳۰
اندر دو جهان هر چه ترا آید پیش
مقبول نباشد آن ترا ای درویش

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱
یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۹
آنکس که ترا شناخت جانرا چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۳۳
هر روز من از روز پسین یاد کنم
بر درد گنه هزار فریاد کنم
از ترس گناه خود شوم غمگین باز
از رحمت او خاطر خود شاد کنم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۵۳
یارب تو مرا انابتی روزی کن
شایسته خویش طاعتی روزی کن
زان پیش که فارغ شوم از کار جهان
اندر دو جهان فراغتی روزی کن

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۶۳
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۱۴
تا در ره عشق او مجرد نشوی
هرگز ز خود خویش بیخود نشوی
دنیا همه بند تو است بر درگه او
در بند قبول باش تا رد نشوی

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۲۲
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
در عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه ز عشق خود تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۲۴
ای دوست بجملگی تو را گشتم من
حقا که در این سخن نه ذوق است و نه فن
گر تو ز خودی خود برون جستی پاک
شاید صنما بجای تو هستم من

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۵۴
دل کیست که گوهری فشاند بی تو
یا تن که بود که ملک راند بی تو
واله که خود راه ندارد بی تو
جان زهره ندارد که بماند بی تو

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۶۴
گر روز وصال باز بینم روزی
با او گله های روز هجران نکنم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۶۶
محنت همه در نهاد آب و گل ماست
پیش از دل و گل چه بود آن حاصل ماست

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۷۲
در عشق تو من کیم که در منزل من
از وصل رخت گلی دمد بر گل من
این بس نبود ز عشق تو حاصل من
کاراسته وصل تو باشد دل من

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۹۳
پر آب دو دیده و پرآتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۰۲
از بسکه دو دیده در خیالت دارم
در هرچه نگه کنم توئی پندارم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۰۴
غم کی خورد آنکه شادمانیش توئی
یا کی مرد او که زندگانیش توئی
در نسیه آن جهان کجا دل بندد
آن کس که بنقد این جهانیش توئی

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۰۵
ای عاشق دل سوخته اندوه مدار
روزی به مراد عاشقان گردد کار
