عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم
تا ظن نبریک ه هست این رشته دو تو
یک توست ز اصل و فرع، بنگر تو نکو
این اوست همه، ولیک پیداست بمن
شک نیست که این جمله منم، لیک بدو
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۳۹
ای بسته تو خواب من به چشم جادو
آن آب حیات و نقل بیخوابان کو
کی بینم آب چون منم غرقهٔ جو
خود آب گرفته است مرا هر شش سو
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۵۸
بر آتش چو دیک تو خود را میجو
میجوش تو خودبخود مرو بر هر سو
مقصود تو گوهر است بشتاب و بجو
زو جوش کنی کن بسوی گوهر زو
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷۸
گر عاشق عشق ما شدی، ای مهرو
بیرون شو ازین شش جهت تو بر تو
در رو تو درین عشق، اگر جویایی
در بحر دل آن چه باشی اندر لب جو
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳
چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو
آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو
آن کس که نه راست طبع باشد نه نکو
نه عاشق کس بود نه کس عاشق او
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۵
گفتند که در کوی خرابات مرو
رفتیم و بنیم جرعه گشتیم گرو
آنرا که ببغداد جوی نیست بدست
او را که خرد بسوق سلطان بدوجو
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۵
چون لعبت باغ پرده بگشود از رو
و افکند بنفشه تاب در حلقه ی مو
با فاخته گفتم که بهار آمد باز
فریاد بر آورد که کوکو کوکو
سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
ای جوهر دینت به زر و سیم گرو
با نقد نبهره نزد صراف مرو
رو سکه بدل کن که در آن دارالضرب
این ناسره دینار تو نرزد به دو جو
کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
در ملک وجودم بجز از دوست مجو
در خانه دل نیست کسی غیر از او
مانند کبوتر این دل شیدایم
پر میزند و مدام گوید یا هو
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۰
وقتی که نباشد این خیال من و تو
او باشد و او باشد و او باشد و او
این است بیان لی مع اللّه بر ما
گر عارف کاملی بدانش نیکو
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۷
شبخیز که راز او نگوید با او
شب خیزی او سهل بود ای نیکو
بر خیز به شب راز بگو و بشنو
مقصود ز شبخیزیِ ما را میگو
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۰
المنة لله که عجب خوشنودند
غسال و کفن فروش و حفار از تو
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۹۵
دارد دل زارم آرزوی رخ او
تا من بوصالش برسم طالع او
لطف سخن لعل لبش هست نکو
عشقش یکسو جمیع هستی یکسو
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
اکنون که دلم به دست عشق است گرو
نی رای سفر مانده، نه پای تک و دو
دیگر مکش انتظار من ای همره
بگذار مرا و راه خود گیر و برو
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
در عرصات همچنان روی گشاده اندرآ
تا بدعا بدل شود دعوی دادخواه تو
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
هر گنهی که میکنی، عذر که میکند طلب
این همه طاعت حسن گرد سر گناه تو
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت اول
او قهارت خواند و ما غفارت
آیا به کدام نام خوش داری تو؟
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت دوم
چه جبر و چه اختیار، مختار یکی است
لیکن هر دو اختیار می آید از او
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
ترسم که تو دین موسوی مگذاری
من دین محمدی نهم بر سر تو
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱
چون دل بستم به زلف آن غالیه مو
بگشود و برم گشود از تندی خو
استغنا را ببین که آخر دل را
نتوانستم بست به زنجیر برو