×
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹
در شهر هر آنکسی که او مشهورست
دانم که ز درد پای تو رنجورست
هستی به معانی تو جهانی دیگر
پایی که جهانی نکشد معذورست
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰
چون چشم خوشت نرگس اگر رنجورست
داند همه کس که این ازان بس دورست
بیماری چشم تو و نرگس هیهات
نرگس یرقان دارد و او مخمورست
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۴
راحت ز طبیعت جهان مهجورست
ره سوی مراد عاقلان بس دورست
خوشتر ز عسل مخواه و شیرینتر از او
او نیز چو بنگری قی زنبورست
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
درد تو دوای این دل رنجورست
وصل تو شفای جان هر مهجورست
هر کو ز جهان جمال روی توندید
نزدیک محققان ز عرفان دورست