نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
ای روی تو مصحف حیات دل و جان
چون روی تو مصحفی کی آمد به جهان
یک موی سر و دو ابرو و چار مژه
سی و دو کتابت است و نامش قرآن

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۴۳
در سر هوس کباب و در دل غم نان
یارب تو به لطف خویش این را برسان
ماننده پالوده شود لرزان دل
چون یاد کنم من از برنج و بریان

نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۳
قدک صوف از سجیف خوش نگردد
تو صندل باف خود ضایع مگردان
بکامو یقه قاقم چنانست
که دوزی وصله بر کاسر زکتان

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳۸
برخیز و مکن تکیه به عمر گذران
می خور که وفا نیست در اطوار جهان
در باغ جهان ز مهر و بیمهری یار
صبح است گل آفتاب و زردست خزان

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲
دریای دلم نه قعر دارد نه کران
چون ذره به پیش او همه کون و مکان
دل مظهر علم حق بود ای نادان
پیدا و نهان ازآن درو گشته عیان

وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷
خورشید که هست شمسهٔ هفت ایوان
خواهی که بگویمت که چون گشت عیان
زد رفعت شاه خیمه بیرون از چرخ
ماندش ز ستون خیمه بر چرخ نشان

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
در جوانی کن نثار دوست جان
رو «عوان بین ذلک » را بخوان

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
یوسفم در حبس تو ای شه نشان
هین تو از دست زنانم وارهان

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
ناله از اخوان کنم یا از زبان
دور افتادم چون آدم از جنان

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
شاهد باغ است درخت جوان
پیر شود، برکندش باغبان

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت اول
عابد آن نان دگر دادش روان
تا که باشد از عذابش در امان

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
میکند پرواز ترک جان و میسوزد روان
تا نبیند شمع خود را مجلس آرای کسان

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
سر بجنبانید سیرم ای فلان
اشتهایم نیست هستم ناتوان

رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۷۸
ای یافته هر چه خواسته از یزدان
اسکندر و مهدی و سلیمان زمان
ای آنکه ز شٰان، میر در گاه تو را
قیصر، قیصر خواند و خاقان، خاقان

رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۷۹
صد شکر که نیستم من از بیخبران
گه مست ز وصلم و گهی از هجران
دانشمندان تمام گریٰان بر من
خندان من دیوانه به دانشمندان

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۶
آن نیستی اینکه نام داری انسان
تا هیچ نگه نداری آزرم کسان
تا چند همی کینه فروزی چو ددان
تا کی شکنی همی چو هیزم پیمان

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۳
چون جزر اصم گوش طبیب دوران
نه ناله ز خسته شنود نه افغان
عطار قضا ز بهر بیمار هنر
جز زهر حوادث ننهد در دکان

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۷
می آمد دی بسان اقبال شهان
خندان چو لب بهار در خوزستان
من از غم او چو پیر زاهد گریان
او همچو شباب بر غم من خندان

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۲
بر پهنه دهر خنگ بیداد مران
از صفحه روزگار جز رنج مخوان
این هستی پنج روزه جاوید مدان
وین عمر که باقی است در اندوه خمان

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۰
تا راز دلت ز دل نیاید به زبان
از خلق، بد و نیک تو باشد پنهان
از خم چو به شیشه منتقل گشت شراب
ناصافی و صافی شودش زود عیان
