گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۱۱

 

جان تشنگی همه جهان میآرد

پس روی به بحر دلستان میآرد

جانا جانم چگونه سیرآب شود

چون بحر تو تشنگی جان میآرد

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

زلفت که دلم را بفغان می آرد

از دل سیهی مرا بجان می آرد

هر کجا که حدیثی ز درازی گویند

او سر ز فضولی بمیان می ارد

کمال‌الدین اسماعیل
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

چشم تو دلم را بفغان می آرد

چون ناوک غمزه در کمان می آرد

با زلف تو گفتم که دلم باز فرست

چندین همه تاب و پیچ از آن می آرد

خواجوی کرمانی