گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

ای ترک بگنجه از کجا افتادی

کاندر دل و جان من فکندی شادی

یک بوسه مرا به مستی اندر دادی

ای ترک همیشه مست و خرم بادی

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۱

 

ای دولت هند را جمالی دادی

ای شادی زین قبل به غایت شادی

ای چرخ تو در دهان عالم دادی

کای دولت شیرزاد باقی بادی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

ای حورا زاده لعبت نوشادی

از باغ بهشت کی برون افتادی

بندیش که پیرایه به تن بنهادی

ای حسن تو پیرایه مادرزادی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

ای شاه جهان ز ملک باقی شادی

زیرا که برای ملک باقی زادی

سلطانی را جمال باقی دادی

سلطان سلاطینی باقی بادی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

چون موی شدم رنج هر بیدادی

در عشق ندید کس چو من ناشادی

برخیزد اگر وزد به من بر بادی

چون چنگ مرا ز هر رگی فریادی

مسعود سعد سلمان
 

وطواط » رباعیات » شمارهٔ ۳۹ - در مدیحه گوید

 

ای دست زمانه بسته از بیدادی

وز دست گشاده داد بخشش دادی

تا بندهٔ تو شدم ز غم آزادم

از بندگی توام مباد آزادی

وطواط
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۵

 

گر شعر در مراد می‌بگشادی

یا کار کسی به شعر نوری دادی

آخر به سه چار خدمتم صدر جهان

از ملک چنان یک صله بفرستادی

انوری
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

ای برده دلم به صد هزار استادی!

در عشق تو بندگی به از آزادی

اصل طرب و مایه شادیست غمت

یک دم غم تو به از هزاران شادی

مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۶۸

 

تن زود بخواری ای جلب بنهادی

وز گفته خویش نیک باز استادی

گفتی خسبم در آب و نم در ندهم

بر خاک بخفتی و نم اندر دادی

مهستی گنجوی
 

عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۲۶

 

از بس که بخورد خون من بیدادی

بیمار شدم نکرد از من یادی

آنگاه به دست من چه بودی بادی

گر خون دلم بر جگرش افتادی

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۱۰

 

ای از تو خرابی سبب آبادی

وای در غم تو هزار جان را شادی

در بندگیت از دو جهان آزادم

هرگز دیدی بنده بدین آزادی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۹ - العبودیة

 

ای از تو خرابی سبب آبادی

وز یک غم تو هزار جان را شادی

در بندگیت از دو جهان آزادم

هرگز دیدی بنده بدین آزادی؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۵۸

 

پرسید زدل دیده که گر ناشادی

در من ره خونابه چرا نگشادی

دل گفت تو جرم خویش بر ما چه نهی

در دام بلا به پای خود افتادی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۶

 

در بندگیت عار بود آزادی

شاگردی عشق تو به از استادی

با درد تو خود چه قدر دارد درمان

آنجا که غمت بود چه باشد شادی

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۸۹

 

آن آب کزو بود دلم را شادی

د رچشم خودش هیچ محل ننهادی

و آتش که ازوست بر دلم بیدادی

بر منصب دست راست جایش دادی

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۹۰

 

پیوسته کنی تو از غم من شادی

چندانکه من از بندگیت آزادی

پس تو هم گله کنی و من آزادی

شاگرد که ای بتابد ین استادی؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۷۳

 

از شادی تو پر است شهر و وادی

از روی زمین و آسمان را شادی

کس را گله‌ای نیست ز تو جز غم را

کز غم همه را بداده‌ای آزادی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴۴

 

ای شادی راز تو هزاران شادی

وز تو به خرابات هزار آبادی

وان سرو چمن را که کمین بندهٔ تست

از خدمتت آزاد و هزار آزادی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹۳

 

سرسبزی باغ و گلشن و شمشادی

رقاص کن دلی و اصل شادی

ای آنکه هزار مرده را جان دادی

شاگرد تو می‌شوم که بس استادی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹۶

 

شادی شادی و ای حریفان شادی

زان سوسن آزاد هزار آزادی

می‌گفت که دادی عاشقی من دادم

آری دادی مها و دادی دادی

مولانا
 
 
۱
۲