عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۹
گل بر رخ توست و چشم من غرقه بهآب
من تافته و زلف تو پیچیده بهتاب
زلف تو بر آتش است و من گشته کباب
بیخواب من و نرگس تو مایهٔ خواب
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۹
گه میگردم بر آتشِ هجر کباب
گه سرگردانِ بحرِ غم همچو حباب
القصه چو خار و خس درین دیرِ خراب
گه بر سرِ آتشم گهی بر سرِ آب
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱
برتافت عنانِ صبوری از جانِ خراب
شد همچو رکاب، حلقهٔ چشم از تب و تاب
دیگر چو عنان نپیچم از حکمِ تو سر
گر دولتِ پابوسِ تو یابم چو رکاب
خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۷
گر نه سبب تو بودی ای در خوشاب
آدم نروی لمن درین کوی خراب
هجران تو گر زمانه دیدی در خواب
گشتی دل و جان این جهان آتش و آب
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵
گر نه سبب تو بودی ای در خوشاب
آدم نزدی دمی درین کوی خراب
هجران تو گر زمانه دیدی در خواب
گشتی دل و جان این جهان آتش و آب
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵
گر نه سبب تو بودی ای در خوشاب
آدم نزدی دمی درین کوی خراب
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱
آن کس که ز ناصواب بشناخت صواب
بی خدمت تو کرد طلب حشمت و آب
معلوم بود که دانۀ در خوشاب
غواص خردمند نجوید ز سراب
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۲
تا هجر تو کرد بر وصال تو شتاب
دارم دل جوشان چو بر آتش سیماب
ترسم که دگر نبینم ، ای در خوشاب
اندر شب هجر خویش روی تو به خواب
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
چون آتش و آب از بدی پاکم و ناب
چون آب صفا دارم و چون آتش تاب
در آتش و آبم کند ار چرخ عذاب
بیرون آیم چو زر و در زآتش و آب
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
تا روزه حرام کرد بر لب می ناب
دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب
از آب دو دیده من ار هست ثواب
بگشای اگر روزه گشایند به آب
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶
ماییم و می و مُطْرِب و این کنجِ خراب
جان و دل و جام و جامه پُر دُردِ شراب
فارغ ز امیدِ رحمت و بیمِ عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
از درد فراقت ای به لب شکر ناب
نی روز مرا قرار و نی در شب خواب
چشم و دل من ز هجرت ای در خوشاب
صحرای پر آتش است و دریای پر آب
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
ای جام تو آب و آتش ناب شراب
ای خون عدو ز آتش شمشیر تو آب
گه آتش را کنی تو از آب نقاب
گه بفروزی ز روی آب آتش ناب
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵
تا در چشمم نشسته بودی در تاب
پیوسته همی بریختی در خوشاب
و اکنون که برون شدی برستم ز عذاب
چون دیده ز خس برست کم ریزد آب
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷
گفتی که کیت بینم ای در خوشاب
دریاب مرا و خویشتن را دریاب
کایام چنان بود که شبها گذرد
کز دور خیال هم نبینیم به خواب
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶
این دل چو شب جوانی و راحت و تاب
از روی سپیدهدم برافکند نقاب
بیدار شو این باقی شب را دریاب
ای بس که بجویی و نیابیش به خواب
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷
هم طبع ملول گشت از آن شعر چو آب
هم رغبت از آن شراب چون آتش ناب
ای دل تو عنان ز شاهدان نیز بتاب
کاریست ورای شاهد و شعر و شراب
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸
زان روی که روز وصل آن در خوشاب
در خواب شبی بر آتشم ریزد آب
با دل همه روزم این سؤالست و جواب
کاخر شبی آن روز ببینم در خواب
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع
از عشق لب لعل تو ای در خوشاب
چون نیلوفر سپر فکندیم بر آب
فلکی شروانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
با من چو بخندید خوش آن در خوشاب
بر خنده ز شرم دست را کرد نقاب
لعل لب او ز پشت دست پرتاب
می تافت چو از جام بلورین مهتاب