×
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان
بنشست و هزار گونه باد اندرسر
سودایِ هزار کیقباد اندر سر
۱ بیت
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان مرد طامع با نوخرّه
گفتم که به سایهٔ تو خرشید شوم
نه آنک چو عود آیم و چون بید شوم
نومید دلیر باشد و چیرهزبان
ای دوست، چنان مکن که نومید شوم
۲ بیت
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان روباه با بط
آنکس که کند جفتِ خود اندیشهٔ تو
اندیشهٔ هرک هست ، بر طاق نهد
۱ بیت
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود
تا هرچ ترا باشد و تا هرک تراست
یکسو ننهی، حدیث عشق از تو خطاست
۱ بیت