گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۳

 

از بعد علی است یازده فرزندش

بر جای رسول نعمت الله ولی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۶

 

او در دل و دل به هر طرف گرداند

نازک سخنی است عارفی گر داند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۳

 

اینجا به صفت صفت به ما بنمودند

نه ذات به ذات این چنین فرمودند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۳۱

 

آن نور که بر هر دو جهان تابان است

در ماه شب چهارده روشن آن است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۴۳

 

بگسسته کسی ز هر دو عالم بی ‌شک

چون ابروی یار خویش پیوسته خوش است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۶۳

 

بی ‌رنگ به نیرنگ ترا رنگی داد

خوش باش که او داده خود نستاند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۶۵

 

بی واسطه این علم گر آموخته‌ای

گنجی ز معانی خوش اندوخته‌ای

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۰۶

 

در آینه تمثال جمال رخ اوست

دوری نبود که آینه دارد دوست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۱۰

 

در حضرت او وحدت و کثرت دریاب

در موج و حباب می‌ نگر یعنی آب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۱۸

 

در ظل آفتاب تو چرخی همی زنیم

وز خدمت او مراد ما بندگی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۲۴

 

در هر چه نظر کنم توئی در نظرم

وین طرفه که از تو من تو را می نگرم

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۲۶

 

در وحدت اگر کثرت ما محو شود

دریا ماند نه موج ماند نه حباب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۳۴

 

ذاتی و چه ذات ، ذات موصوف من است

شک نیست که این ظهور موقوف من است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۶۰

 

شهری که در او شحنه ستمکش باشد

بنگر که در آن شهر چه چربش باشد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۸۲

 

فرق است میان این و آن دریابش

جانانهٔ ما از دل و جان دریابش

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۰۷

 

گفتم که به نقل نار بهتر یا به

سیب ذقنش گفت که شفتالو به

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۱۴

 

ما را به وجود خود نباشد بودی

گر زان که به ما بدی کجا می ‌بودی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۳۰

 

مقصود ز بندگان همه خدمت اوست

و ز خدمت او مراد ما بندگی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۳۳

 

من سوخته‌ام بقیه‌ای گر یابی

در آتشم انداز که سوزم به تمام

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۶۴

 

هر کس که به قول خویش ثابت ناید

او را تو اگر یار نخوانی شاید

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode