گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - منچوری می گوید

 

در بند اسیری ندهم هرگز تن

ور تفته شوم بکوره همچون آهن

آزادی خویش ار همی جویم من

یا تاج و نگین یا گور و کفن

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷ - چین

 

ای دختر خوبرو بدین طبع بلند

از بام سپهر بر جهانی تو سمند

کن جهد و بدر سلسله و بگسل بند

نه تن بقضا سپار و نه سر بکمند

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - چینیان

 

ای حضرت بودا و خداوند جهان

پا مال غم است مسقطالراس شهان

اژدرهائی کشیده او را بدهان

منچوری را ز کام اژدر برهان

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode