منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه خلف، روحالرسا ابوربیع بن ربیع
سبحانالله جهان نبینی چون شد
دیگرگون باغ و راغ دیگرگون شد
شمشاد به توی زلفک خاتون شد
گلنار به رنگ توزی و پرنون شد
از سبزه زمین بساط بوقلمون شد
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱
هر کار که هست جز به کام تو مباد
هر خصم که هست جز به دام تو مباد
هر سکه که هست جز به نام تو مباد
هر خطبه که هست جز به بام تو مباد
منوچهری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲
دولت همه ساله بیجلال تو مباد
همت همه ساله بیجمال تو مباد
هر بنده که هست بیکمال تو مباد
خورشید جهان تویی، زوال تو مباد
منوچهری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳
تاریک شد از مهرِ دلافروزم روز
شد تیره شب، از آه جگرسوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
منوچهری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴
ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداریِ تو
مَستند مخالفان ز هشیاری تو
بخت همه خفته شد ز بیداری تو
منوچهری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعدهٔ فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند
منوچهری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶
مسعود جهاندار چو مسعود ملک
بنشست به حق به جای محمود ملک
از ملک جز این نبود مقصود ملک
کز ملک به تربیت رسد جود ملک
منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
آهو با شیر کی تواند کوشید
جوجگک با باز کی تواند پرید