گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

ساقی ما که دی به کف می داشت

جام می مستی از لب وی داشت

هستی ما به باد مستی رفت

بس که می زان دو لب پیاپی داشت

گل ندارد ز شبنم سحری

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

زآهم آتش به خانه افتاده ست

وز دل این یک زبانه افتاده ست

اشکم ازخانه بس که بیرون ریخت

رخنه در آستانه افتاده ست

ازدو چشمت که شوخ و فتنه گرند

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

تا کی از گریه پا به گل باشم

خرقه رنگین ز خون دل باشم

تا تورا لعبت چگل گفتند

روبه بتخانه چگل باشم

تا به خونم خطت سجل بسته ست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

دیده درد دیده را گفتند

حالت امروز هیچ خوشتر هست

گفت آری خوشم ولی هر دم

رنجه می داردم عیادت دست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

توبه در عشق یا ورع در می

جام جامی شکست وای به وی

جامی
 
 
sunny dark_mode