گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱

 

آنک هستم ز خاک درگه او

من دلخسته روز و شب محروم

وطنش در میان جان منست

نی درون دل ار کنی معلوم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۸

 

حرف سوم سه چون بیندازی

وانگاه دو حرف از ابروی تازی

در اول آن در آوری نامیست

گر زانک ترا بگفتنش کامیست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۴

 

آن یار که جان و دل گروگان ویست

صد بر سر قرض نه که نامش گردد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۰

 

فرشی که فکندم از پی آرامش

پهلو چو بر آن نهی بدانی نامش

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode