گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹

 

در سینه نفس چنان شکستم

کز نالهٔ دل جهان شکستم

دل آتش غصه در میان داشت

آب از مژه در میان شکستم

بردم به سرشک خون شبیخون

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲

 

تا چند ستم رسیده باشم

چون سایه ز خود رمیده باشم

لب بسته گلو گرفته چون نای

نالان و ستم رسیده باشم

انصاف بده چرا ننالم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴

 

از هستی خود که یاد دارم

جز سایه نماند یادگارم

ور سایه ز من بریده گردد

هم نیست عجب ز روزگارم

چون یار ز من برید سایه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵

 

زنگ دل از آب روی شستیم

وز درد هوا سبوی شستیم

دل را به کنار جوی بردیم

وز یار کناره جوی شستیم

از شهر شما دواسبه راندیم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

از تف دل آتشین دهانم

زان نام تو بر زبان نرانم

ترسم که چو صبر از غم تو

نام تو بسوزد از زبانم

فریاد کز آتش دل من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷

 

ما پیشکش تو جان فرستیم

ور دست رسد جهان فرستیم

جان خود چه سگ و جهان چه خاک است

تا بر درت این و آن فرستیم

یک وام لبت نداده باشیم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴

 

ای جفت دل من از تو فردم

وی راحت جان ز تو به دردم

تا با دل و جان من تو جفتی

من از دل و جان خویش فردم

رنجی که من از پی تو دیدم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

دل را به غم تو باز بستیم

جان را کمر نیاز بستیم

تن کو سگ توست هم به کویت

بر شاخ گلش به ناز بستیم

از دل به دلت رسول کردیم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

دست از دو جهان کشیده خواهم

یک اهل به جان خریده خواهم

گوئی که رسم به اهل رنگی

از طالع بررسیده خواهم

جستم دل آشنا و تا حشر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

دارم سر آنکه سر برآرم

خود را ز دو کون بر سر آرم

بر هامهٔ ره روان نهم پای

همت ز وجود برتر آرم

بر لاشهٔ عجز بر نهم رخت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶

 

ای لعل تو پرده‌دار پروین

وای زلف تو سایبان نسرین

چشم تو ز نیم زهر غمزه

خون کرد هزار جان شیرین

صد عیسی دردمند را بیش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹

 

سرمستم و تشنه، آب در ده

آن آتش‌گون گلاب در ده

در حجلهٔ جام آسمان رنگ

آن دختر آفتاب در ده

آن خون سیاوش از خم جم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲

 

ای دل به جفات جان نهاده

جان پیش‌کشت جهان نهاده

شهری همه ز آهنین دل تو

قفلی زده بر دهان نهاده

بر طرف لب تو جان عیسی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳

 

ای زیر نقاب مه نموده

ماه من و عید شهر بوده

از مقنعه ماه غبغب تو

صد ماه مقنعم نموده

باد سر زلفت از سر آغوش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳

 

تا بیش دلم خراب داری

دل بیش کند ز جان‌سپاری

ای کار مرا به دولت تو

افتاد قرار بی‌قراری

دل خوش کردم چنین که دانی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰

 

تاطرف کلاه برشکستی

قدر کله قمر شکستی

در حلق دلم فتاد زنجیر

تا حلقهٔ زلف برشکستی

زان زلف شکسته عاشقان را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲

 

بر دیده ره خیال بستی

در سینه به جای جان نشستی

وز غیرت آنکه دم برآرم

در کام دلم نفس شکستی

مرهم به قیامت است آن را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳

 

تا لوح جفا درست کردی

سر کیسهٔ عهد سست کردی

ای من سگ تو، تو بر سگ خویش

بسیار جفای چست کردی

گفتی سگ من چه داغ دارد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵

 

در عشق، فتوح چیست؟ دانی

از دوست کرشمهٔ نهانی

بینی ز کمان کشان غمزه

ترکان که کمین گشای خوانی

گوئی که ز عشق او نشان ده

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶

 

گویم همه دل منی و جانی

مانم به تو و به من نمانی

آن سایه منم که خاک خاکم

وان نور تویی که جان جانی

من خاک توام به جای اینم

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode