خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳
دل پیشکش تو جان نهاده است
عشقت به دل جهان نهاده است
جان گر همه با همه دلی داشت
با عشق تو در میان نهاده است
تا نام تو بر زبان بیفتاد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹
آن کز می خواجگی است سرمست
بر وی نزنند عاقلان دست
بیآنکه کسی فکند او را
از پایهٔ خود فروفتد پست
مرغی که تواش همای خوانی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰
فرمان ملک چه ساحری ساخت
کز سحر بهار آزری ساخت
در هندسه دست موسوی داشت
در شعبده صنع ساحری ساخت
شکل فلک دوازده برج
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸
شوری ز دو عشق در سر ماست
میدان دل از دو لشکر آراست
از یک نظرم دو دلبر افتاد
وز یک جهتم دو قبه برخاست
خورشیدپرست بودم اول
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵
عشق تو قضای آسمانی است
وصل تو بقای جاودانی است
در سایهٔ زلف تو دل من
همسایهٔ نور آسمانی است
بربود دلم کمند زلفت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶
مِی خور که جهان حریفجوی است
آفاق ز سبزه تازهروی است
بر عیش زدند ناف عالم
اکنون که بهار نافهبوی است
از زهد کنار جوی کاین وقت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷
دل را ز دم تو دام روزی است
وز صاف تو دُردِ خام روزی است
از ساقی مجلس تو ما را
از دور خیال جام روزی است
جان خاک تو شد که خاک را هم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶
در عشق تو عافیت حرام است
آن را که نه عشق پخت، خام است
کس را ز تو هیچ حاصلی نیست
جز نیستیی که بر دوام است
صدساله ره است راه وصلت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
آنها که محققان راهند
در مسند فقر پادشاهند
در رزم، یلان بینبردند
در بزم، سران بیکلاهند
کعبه صفتاند و راهپیمای
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
دل زخم تو را سپر ندارد
آماج تو جز جگر ندارد
شرط است که بر بساط عشقت
آن پای نهد که سر ندارد
وین طرفه که در هوای وصلت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵
دل نام تو بر نگین نویسد
جان نقش تو بر جبین نویسد
شاهان به تو عبده نویسند
روحالقدست همین نویسد
رضوان لقب تو یوسفالحسن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵
دل دادم و کار برنیامد
کام از لب یار برنیامد
با او سخن از کنار گفتم
در خط شد و کار برنیامد
دل گفت حدیث بوسه میکن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵
نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روی تو بینقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
از غایت نور عارض تو
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸
روزم به نیابت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد
از بس که شنید یاربم چرخ
از یارب من به یارب آمد
عشق آمد و جام جام درداد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲
آن کو چو تو دلربای دارد
بر فرق زمانه پای دارد
سخت آباد است خانهٔ حسن
تا روی تو کدخدای دارد
خوش عطاری است باد شبگیر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰
دل پردهٔ عشق توست برگیر
جان تحفهٔ وصل توست بپذیر
تن هم سگ کوی توست دانی
دانم که نیرزدت به زنجیر
گفتی که بجوی تا بیابی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶
هر دل که غم تو داغ کردش
خون جگر آمد آب کردش
چون کوشم با غمت که گردون
کوشید و نبود هم نبردش
در درد فراق تو دل من
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲
کو صبح که بار شب کشیدم
در راه بلا تعب کشیدم
صبرم نکشید تا سحر زآنک
از موکب غم شغب کشیدم
جان هم نکشد به حیله تا روز
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸
در سایهٔ غم شکست روزم
خورشید سیاه شد ز سوزم
از دود جگر سلاح کردم
تا کین دل از فلک بتوزم
تنها همه شب من و چراغی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹
در سینه نفس چنان شکستم
کز نالهٔ دل جهان شکستم
دل آتش غصه در میان داشت
آب از مژه در میان شکستم
بردم به سرشک خون شبیخون
[...]