×
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در توصیف اسب ممدوح
این دل چه دلست و این چه یار است
کار من از این دو سخت زار است
کار من مستمند صعب است
کاندر بر من نه دل نه یار است
آبادان بدان سمند میمون
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - از قصاید بسیار خوب فلکی است در مدح منوچهر شروانشاه
سودا زده فراق یارم
بازیچه دست روزگارم
ناچیده گلی ز گلبن وصل
صد گونه نهاده هجر خارم
بی آنکه شراب وصل خوردم
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - قصیده
ای لطف تو یار با برحم
در وصف تو هر گروه پی گم
از هیبت تو فلک سبک پای
وز قوت تو زمین گران سم
آن را که به مهر گوئی اجلس
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
بودند بتان به پیش من خوار
واکنون خود را چه خوار بینم
آن کس که مرا شکار بودست
خود را به کفش شکار بینم
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - مطایبه
بادا همه ساله ذخرة الدین
آسوده ز فتنه زمانه
شهزاده شیر دل فریدون
آن چون پدر از جهان یگانه
میری که ز قدر درگهش را
[...]