گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۲

 

ای مرغزار جانها لعل تو آب داده

وی تب کشیده دل را زلف تو تاب داده

رویت به یک لطیفه مه را سپر شکسته

چشمت به نیم غمزه دل را جواب داده

دل را لب تو از می تاراج روح کرده

[...]

اوحدی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۳

 

دامی نهاده آنمه از زلف تاب داده

صیاد وار چشمش خود را بخواب داده

دشنام تلخ بوده او را جواب اگر هم

صد ره سلام ما را یکره جواب داده

زان مست گریه ام من کز آن دو لعل میگون

[...]

اهلی شیرازی