گنجور

شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار

از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار

ای ساربان ! خدا را، پیوسته متصل ساز

ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار

در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۵

 

اى دل ز دست دشمن چون یافتى رهایى

فارغ نشین که روزى عمر دوباره یابى

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

برخاطرم غباری ننشیند از جفایش

آئینه ی محبت، زنگار برنتابد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم

 

ممکن نگشت ما را توبه ز خوبرویان

گیتی به محنت و غم چند آموزد ما را

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم

 

رفت آن که چشم راحت خوش می غنود ما را

عشق آمد و برآورد از سینه دود ما را

امروز کو که بیند سرمست و بت پرستیم

آن کو به نیک نامی دی می ستود ما را

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم

 

شاید که می بخندد بر روزگار خسرو

آن کس که دیده باشد رخساره ای چنان را

شیخ بهایی