گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

هر چند دانمت مهر ای نازنین نباشد

اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد

هر کس نکرد قبله محراب ابرویت را

شک نیست اینچنین کس اهل یقین نباشد

چشمت که خواند آهو آهو نه شیر گیرد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

مرغ سحر همانا زین ناله برکشیدن

ما را کند ملامت شبها ز آرمیدن

من بندهٔ کسی کو در بندگی بداند

منظور حق چه باشد از بنده آفریدن

ای برگزیده حقت از ممکنات دانی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

تا کی دلا خموشی یکدم برآر زاری

تا چند پرده پوشی تا چند پرده داری

گر باده ماند باقی از بزم بی نخاقی

جامی بیار ساقی مردیم از خماری

در بزم شاد و خندان بنشسته شهسواران

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

چشم تو می‌نماید چون آهوی تتاری

اما به صید دل‌ها شیری بود شکاری

رشک آیدم چه بر خاک ای سروقد نهی پای

خواهم که پای خود را بر چشم من گذاری

ناصح که منع من کرد از عشق روی خوبان

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode