جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
گردد ز سیر صحرا کی حل مشکل ما
شد پردهٔ بیابان قفل در دل ما
از خاک مقصد ما چون گرد درد خیزد
باشد ز پردهٔ دل دامان منزل ما
امروز تخم اشکی مژگان ما نیفشاند
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
هر نالهٔ دل من آواز دلگشایی است
هر آه شعله سوزم مکتوب آشنایی است
هر داغ سینهٔ من مجنون خانه سوزی است
هر قطرهٔ سرشکم طفل برهنه پایی است
هر سبزه ای در این باغ آشفته ای است بی خود
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۱
از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد
هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد
از عکس روی پنهان در گرد و کلفت غم
آیینه ام ز جوهر در خاک دام دارد
گر با خودم نبردی گیرم ز روی ناز است
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵
با بار آن گل رو دل بی حجاب باشد
زان روی با سرشکم بوی گلاب باشد
گر شاهی از فقیری است دارد نمود بی بود
پست و بلند دنیا موج سراب باشد
در آینه ز شوق رخسار با صفایش
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۹
در راه شوق جانان عزم سفر مبارک
بر فوج غم دلم را فتح و ظفر مبارک
امروز صید مطلب بست آرزو به فتراک
تیر دعای ما را بال اثر مبارک
شکر خدا که امروز کام از لبش گرفتم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۹
مستور گشت رویش زیر نقاب نیمی
گویی که منکسف شد از آفتاب نیمی
چون برگ لاله را هر لخت دلی ز داغت
خون گشته است نیمی، گشته کباب نیمی
در حیرتم که چون رفت از خط تمام حسنش
[...]