گنجور

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۶

 

دوران ملک ظالم و فرمان قاطعش

چندان روان بود که برآید روان او

هرگز کسی که خانه مردم خراب کرد

آباد بعد از آن نبود خاندان او

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۳

 

غماز را به حضرت سلطان که راه داد؟

همصحبت تو همچو تو باید هنروری

امروز اگر نکوهش من کرد پیش تو

فردا نکوهش تو کند پیش دیگری

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۶

 

از من بگوی شاه رعیت نواز را

منت منه که ملک خود آباد می‌کنی

و ابله که تیشه بر قدم خویش می‌زند

بدبخت گو ز دست که فریاد می‌کنی؟

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱

 

دانی چه گفته‌اند بنی عوف در عرب

نسل بریده به که موالید بی‌ادب

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶

 

گوینده را چه غم که نصیحت قبول نیست

گر نامه رد کنند گناه رسول نیست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۷

 

بشنو که من نصیحت پیران شنیده‌ام

پیش از تو خلق بوده و بعد از تو بوده‌اند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۴

 

گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود

مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۱

 

با هر کسی به مذهب وی باید اتفاق

شرطست یا موافقت جمع یا فراق

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۳

 

ای پیک نامه بر که خبر می‌بری به دوست

یا لیت اگر به جای تو من بودمی رسول

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۷

 

هر دم زبان مرده همی گوید این سخن

لیکن تو گوش هوش نداری که بشنوی

دل در جهان مبند که دوران روزگار

هر روز بر سری نهد این تاج خسروی

سعدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode