گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۴ - در هجو رشید الدین وطواط

 

این گربه چشمک این سگک غوری غرک

سگسارک مخنثک و زشت کافرک

با من پلنگ سارک و روباه طبعک است

این خوک گردنک سگک دمنه گوهرک

بوده سگ رمنده و اکنون به بخت من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۷

 

خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من

زانگه که کعبه‌وار در این سبز پرده‌ام

گرچه ز هر چه دوست بد آزار دیده‌ام

ورچه ز هر که خصم بد آسیب خورده‌ام

در کار هیچ دوست منافق نبوده‌ام

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۹

 

هر خشک و تر که داشتم از غم بسوختم

هر بال و پر که داشتم از دم بسوختم

از ناله هفت خیمهٔ گردون شکافتم

وز آه چار گوشهٔ عالم بسوختم

چندین هزار نافهٔ مشک امید را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۱ - در مرثیهٔ اهل بیت خود

 

بر درد دل دوا چه بود تا من آن کنم

گویند صبر کن، نه همانا من آن کنم

درد فراق را به دکان طبیب عشق

بیرون ز صبر چیست مداوا، من آن کنم

گوئی زبان صبر چه گوید در این حدیث

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۲

 

هست او سیاه چرده و من هم سپید سر

با یار، من موافقه زین باب می‌کنم

او بر رخ سیاه، سپیداب می‌کند

من بر سر سپید، سیاه آب می‌کنم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۵

 

منکوب طبعم آوخ و منکوس طالعم

بر عالم سبک سر از آن سر گران بوم

من کوب بخت بینم و منکوب از آن زیم

من کوس فضل کوبم، منکوس از آن بوم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۶ - در شکر انعام رئیس شمس الدین

 

دی فرد و خفته بخت سوی ارمن آمدم

امروز جفت نعمت بسیار می‌روم

دیدم دو بحر، بحر ایادی و بحر آب

من زین دو بحر شاکر آثار می‌روم

لب تشنه آمدم به لب بحر شور لیک

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۷

 

خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین

کرد شفاعت علت و زاید نجات، بیم

کاندر شفاست عارضهٔ هر سپید کار

واندر نجات مهلکهٔ هر سیه گلیم

خواهی نجات مهلکه منگر نجات بیش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۱

 

کو نزل عاشقان که منزل رسیده‌ایم

جان نورهان دهیم که نادیده دیده‌ایم

آزاده رسته از در دربند حادثات

رستی خوران به باغ رضا آرمیده‌ایم

چون چار هفته مه که به خورشید درخزد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۷

 

بر اصفهان گذشتن من بود یک زمان

در وی شدن همان و برون آمدن همان

از بهر صدر خواستمی اصفهان کنون

چون صدر غایب است چه کرمان چه اصفهان

چشم آسمان به واسطهٔ آفتاب دید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸۳

 

یارب ز حال محنت خاقانی آگهی

در حال او به عین عنایت نگاه کن

یا روز بخت بی‌هنرش را سپید دار

یا خط عمر بی‌خطرش را سیاه کن

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۱ - در تعریض بر پندار رازی

 

زین کلک من که سحر طرازی است راستین

دست زمانه رسات طرازی بر آستین

سردار اهل فضلم و بندار نظم و نثر

آرد سجود من سر بندار ری نشین

بندار چون ز ری سوی تبریز می‌رسد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۹

 

آبم ببرد بخت، بس ای خفته بخت بخ

نانم نداد چرخ، زهی سفله چرخ زه

در خواب رفته بختم و بیدار مانده چشم

لا الطرف لی ینام ولاالجد ینتبه

چون ماه چار هفته شد ستم به هفت حال

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۳ - در هجو رشید وطواط

 

ای بلخیک سقط چه فرستی به شهر ما

چندین سقاطهٔ هوس افزای عقل کاه

آئی چو سیر کوبهٔ رازی به بانگ و نیست

جز بر دو گوپیازهٔ بلخیت دستگاه

دیگ هوس مپز که چو خوان مسیح هست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۸ - در مدح عز الدین امیر یوسف سپه سالار

 

چون یوسف سپهر چهارم ز چاه دی

آمد به دلو در طلب تخت مشتری

سیاره‌ای ز کوکبهٔ یوسف عراق

آمد که آمد آن فلک ملک پروری

هان مژده هان که رستی ازین قحط مردمی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۳

 

صدرا تو را جلالت اسکندر است لیک

خضری که آب علم ز بحر یقین خوری

هم ظل ذوالجلالی و هم نور آفتاب

بر اسمانی و غم اهل زمین خوری

بر گنج سایه از پی بذل زر افکنی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۷ - در نکوهش بغداد

 

ای باغ داد و بیضهٔ بغداد مرحبا

دورانگه سپهر و سفرگاه انجمی

از نور و نور و سور و سرور و چراغ و باغ

چرخ چهارمی نه که فردوس هشتمی

هستت ز رنگ و بوی همه چیزها ولیک

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۹

 

ای بزم تو فروخته رایات خرمی

در شان عهدت آمده آیات محکمی

از غایت احاطت و از قوت و شرف

هم جرم آفتابی و هم چرخ اعظمی

وقت است کز برای هلاک مخالفان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۱

 

خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر

نانت جوین چراست سخن‌هات گندمی

مردی، چرا شوی به در عامه طفل‌وار

شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی

درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۲

 

باور نکردمی که رسد کوه سوی کوه

مردم رسد به مردم، باور بکردمی

کوهی بد این تنم که بدو کوه غم رسید

من مردمم چرا نرسیدم به مردمی؟

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode