گنجور

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

ای ملک را ز روی تو بر آفتاب چشم

گوهر فشان ز چشم تو دارد سحاب چشم

در عهد عدل توست که بر پاسبان و دزد

یک چشم زخم یاد نکرده ست خواب چشم

همواره حاسدان تو را پر ز نار دل

[...]

ظهیر فاریابی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۷

 

از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم

شد زان رخ گشاده مرا بی حجاب چشم

سوزد به هر کجا که فتد اشک گرم من

دارد ز بس به دیدن رویت شتاب چشم

ترک حیات نیست به خاطر مرا گران

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۸

 

از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم

چشمی که خشک شد نبود در حساب چشم

از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه

شد چشم من خراب دل و دل خراب چشم

بیدار کردن دل خوابیده مشکل است

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode