گنجور

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۷

 

نه بس بود که در غزل یار و در مدیح

طبعی بود لطیف و زبانی بود فصیح

معشوق سازگار بباید گه غزل

ممدوح مال بخش بباید گه مدیح

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

دریاست خاطر من و گوهر در او سخن

در مجلس شریف تو گوهر کنم نثار

شعری که خاطرم به معانی بپرورد

باشد یکی طویله پر از در شاهوار

در نقد و در شناختن شعرهای خویش

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

شاها قیاس بخت خود از آفتاب گیر

عالم به تیغ دولت و رای صواب‌گیر

کاوس وار تاختنی کن سوی ختن

صد گنج چون خزانهٔ افراسیاب گیر

آباد کرده‌ای همه عالم به عدل خویش

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

ای روزگار خورده کم روزگار گیر

بیغوله را ز تیر حوادث حصار گیر

یک‌ره که در سرای سپنجی نشسته‌ای

اندیشه کن ز راه و شدن را شمار گیر

اکنون که کارهای جهان با خصومت است

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

موی سیاه من به جوانی چو مشک بود

کافور شد به پیری مشک سیاه من

آورد روزگار ز پیری اثر پدید

بر روی پژمریده و پشت دوتاه من

هرگه ‌که من به سجده نهم روی بر زمین

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

ای شاه اگر سکندر دیدی حُسام تو

از سنگ و روی و آهن سدی نساختی

پیش تو پشت مَعْن‌ چو چوگان شدی ز شرم

گر با تو در سخا و کرم‌ گوی باختی

ور دست تو بدیدی محمود زابلی

[...]

امیر معزی
 
 
sunny dark_mode