×
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۳
تا به کی آرم به تو عجز و نیاز
وای که یک بوسه و این قدر ناز!؟
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه
شد ملک راد به منبر فراز
لعل سخنسنج ز هم کرد باز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور
گفته بدو سعدی شیراز، راز
برده بدو ناخن حافظ نماز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی
پیرترین مرد بجستند باز
تا که گشایند بدو قفل راز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - بنای تختجمشید
یعنی اگرهست به ملکت نیاز
شیرصفت قوّت سرپنجه ساز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه
دیده از آن خواب نمودم چوباز
باب تحیر به رخم شد فراز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - پادشاه رعیت نواز
پادشهی بود رعیتنواز
ساز عدالت بجهان کرده ساز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - پادشاه رعیت نواز
هم تو در آن ملک علم بر فراز
تا در اقبال شود بر تو باز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - نتیجه راستی
دست نکردند به سویش دراز
او بشعف میشد و میگفت باز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - گل و خار
خار بگفت اینهمه ای گل مناز
دار نگه عزت و خارم مساز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - گل و خار
نیست چو بیچاره شود چارهساز
از صفت خویش کجا سر فراز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - نتیجهٔ ظلم
بود یکی ظالم مردم گداز
مردم از او در حذر و احتراز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - شلتاق پلتاق
دکه فرو بست و بگفت ار که باز
دیدیم اینجا کنمت صد نیاز
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - زاهد خودبین
خلق بر او دوخته چشم نیاز
او بسوی دادگر کار ساز